خداوند- جلّ جلاله- را مخاطب قرار داده، و
او را وصىّ و وكيل و كارگزار خويش بگيرد، كه خداوند براى برآوردن آرزوهاى او كفايت
مىكند، بعد صورتا و ظاهرا هر كس را كه در ايّام زندگىاش به مراقبت و پاييدن
خداوند- جلّ جلاله- در گفتار و كردار مىشناسد، وصىّ قرار دهد، و اگر امكان نداشت
هر كس را كه مىشناسد و يا اميد دارد كه از جوانمردان و صاحب خاندان و ريشهدار
باشد، و اگر آن نيز امكان نداشت توانگران و كسانى را كه با وجود قدرت، صاحب حيا
هستند، و اگر اين نيز امكان نداشت به همان صورتى كه گفتيم با تفويض امور خويش به
خداوند- جلّ جلاله- و توكّل بر او، او را وصىّ خود قرار دهد، كه اگر در تفويض و توكّلش
صادق باشد، خداوند- جلّ جلاله- به صورتى بهتر و كاملتر از آنچه كه اميد دارد كسى
را جانشين او در امور عيال و اموالش مىگرداند، و اگر حالش در حسن ظنّ و يقين به
خداوند- جلّ جلاله- به اين مقام والا نرسد، كسى را كه از همه بيشتر به پيمانهاى
خويش وفا مىكند و بهتر به امور اهتمام مىورزد و اميد مىرود كه به وصيّت عمل
كند، وصىّ خويش قرار مىدهد.
اخلاص در باقى گذاشتن اموال براى وارثان
يكى از ويژگىهاى عارفان اين است كه وقتى مىبينند اموالى نزدشان است
كه قرار است بعد از ايشان به وارثان برسد، به دل و عقل خود رجوع مىكنند، اگر
ديدند آنچه را كه براى وارثان مىگذارند براى خدمت و بندگى خداوند- جلّ جلاله- و
امتثال امر شريف اوست (مانند كمك رسانى به كسانى كه بايد به آنها رسيدگى شود مثل
وارثان و ديگر كسانى كه به آنها مىشود وصيّت كرد) با همين نيّت صادق زود به اين
امر مىشتابند، به گونهاى كه گويى آنها را در ايّام زندگانى فانى خويش در راه
خداوند- جلّ جلاله- خرج نموده و در حقيقت چيزى باقى نگذاردهاند، بلكه آن را به
عنوان توشه راه با خود برداشته، و دستاويزى براى نيل به كاميابى در خواستهشان كه
قرب خداوندگار رحيم و مهربان است، قرار مىدهند.
ولى اگر ديدند دل و عقلشان در ترك اموال اين گونه اخلاص را ندارد،
بلكه تنها