دنيا شدند و سرانجام نابود گرديدند. على
7 مىفرمايد:
«الدُّنْيا دارُ مَمَرٍّ لا دارُ مَقَرٍّ، وَ النَّاسُ فيها
رَجُلانِ: رَجُلٌ باعَ فيها نَفْسَهُ فَاوْبَقَهُ، وَ رَجُلٌ اشْتَرى نَفْسَهُ
فَاعْتَقَهُ»[1]
دنيا گذرگاه است نه قرارگاه، ومردم دراين گذرگاه دودسته اند: برخى
خود را مىفروشند و برده مى سازند، وخويشتن راتباه مىكنند، وبرخى خويشتن را مى
خرند وآزاد مىسازند.
دسته دوم همان زاهدانى هستند، كه هيچ گاه روحيه آزادى وآزادگى را از
دست نداده، و به جز خدادل نبستهاند.
ه- برخوردارى از مواهب معنوى
«زاهد» لذّت گرايى راترك مىكند تا از عطاياى روحى ومعنوى برخوردار شود.
او مى داند كه تا انسان از قيد هوا پرستى آزاد نشود وتا طفل جان از پستان طبيعت
گرفته نشود وتا مسائل مادى از صورت هدف بودن خارج نشود وبه صورت وسيله در نيايد،
سرزمين دل براى رشد و نمو احساسات پاك، انديشههاى تابناك وعواطف ملكوتى آماده
نمىشود. على (ع) مى فرمايد:
خوشا آنانكه دل ازاين جهان گسسته و بدان جهان بستهاند، آنان مردمى
هستند كه زمين را فرش، وخاك آن را بستر، وآب آن را عطر خود قرار دادهاند. قرآن را
به جانشان بستهاند، و دعا را ورد زبان. سپس دنيا را به شيوه مسيح، نوعى قرض
دادهاند.