responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : احاديث و قصص مثنوى المؤلف : فروزانفر، بديع الزمان    الجزء : 1  صفحة : 557

مأخذ آن حكايت ذيل است:

نقل است كه بو على سينا به آوازه شيخ عزم خرقان كرد. چون به وثاق شيخ آمد شيخ به هيزم رفته بود. پرسيد كه شيخ كجاست؟ زنش گفت. آن زنديق كذاب را چه مى‌كنى.

همچنين بسيار جفا گفت. شيخ را كه زنش منكر او بودى حالش چه بودى. بو على عزم صحرا كرد تا شيخ را بيند. شيخ را ديد كه همى‌آمد و خروارى درمنه بر شيرى نهاده.

بو على از دست برفت. گفت شيخا اين چه حالت است؟ گفت آرى تا ما بار چنان گرگى نكشيم، يعنى زن، شيرى چنين بار ما نكشد. تذكرة الاولياء، ج 2، ص 207 [ص 209 قصص مثنوى‌]

[شب چو لاشه مى‌فتد]

971-

«جيفةُ اللّيل است و بَطّال النّهار

هر كه او شد غَرَّه اين طبل خوار

مقتبس است از حديث ذيل:

كَفَى بالْمَرْء نَقْصاً فى دينه أَنْ يَكْثُرَ خَطَايَاهُ وَ يَنْقُصَ حلْمُهُ وَ يَقِّلَّ حَقيقَتُهُ جيفَةٌ باللَّيْل بَطَّالٌ بالنَّهَار كَسُولٌ هَلُوعٌ مَنُوعٌ رَتُوعٌ‌[1].

حلية الاولياء، ج 1، ص 358، جامع صغير، ج 2، ص 90 وَ عَنْ طَلْحَةَ رَضيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ قَالَ انْطَلَقَ رَجُلٌ ذَاتَ يَوْم فنَزَعَ ثيَابَهُ وَ تَمَرَّغَ في الرَّمْضَاء فَكَانَ يَقُولُ لنَفْسه ذُوقى وَ نَارُ جَهَنَّمَ اشَدُّ حَرّاً أَ جيفَةٌ باللَّيْل بَطَّالَةٌ بالنَّهَار[2].

احياء العلوم، ج 4، ص 291، اتحاف السادة المتقين، ج 8، ص 117 با نقل اقوال محدثين در باره اين خبر.

لَا اعْرفَنَّ احَدَكم جيفَةَ لَيْلٍ قُطْرُبَ نَهارٍ[3].

نهايه ابن اثير، ج 1، ص 193 و نيز [مراجعه شود به‌] سراج السائرين، تأليف شيخ احمد جام، نسخه خطى متعلق به كتاب خانه ملى ملك كه اين حديث را در ذكر علائم منافقين آورده است.

[ص 202 احاديث مثنوى‌]


[1] - نشانه‌هايى كه نقصان دين آدمى را موجب مى‌شود: زياد خطا كردن، بردبارى نداشتن، از حقيقت تهى شدن، شب چون لاشه افتادن، روز تن به كار ندادن، و نيز تنبل، حريص، بخيل و ناز پرورده بودن است.

[2] - از طلحه( رض) نقل شده كه يك روز مردى از راه رسيد. لباسهايش را درآورد و شروع كرد به غلتيدن در روى زمين داغ. و به خودش مى‌گفت اى كسى كه شب چون جسدى بى‌روح مى‌افتى( عبادت نمى‌كنى) و روز تن به كار نمى‌دهى اين حرارت را بچش. هر چند حرارت جهنم بيش از اين است.

[3] - هيچ يك از شما( منافقان) را نمى‌شناسم مگر اين كه در شب چون مردار و در روز چون گرگ هستيد.( در شب بدون عبادت و شب زنده دارى به سر مى‌بريد و در روز به آزار و درندگى مى‌پردازيد.)

اسم الکتاب : احاديث و قصص مثنوى المؤلف : فروزانفر، بديع الزمان    الجزء : 1  صفحة : 557
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست