جامع صغير، ج 2، ص 183، كنوز الحقائق، ص 136 [ص 192 احاديث مثنوى]
[خامى عشق]
914-
«عاشقى
بوده است در ايام پيش
پاسبان عهد اندر عهد خويش
مأخذ آن حكايت ذيل است مذكور در اسرار التوحيد، ص 46:
خواجه ابو القاسم هاشمى حكايت كرد كه من هفده ساله بودم كه شيخ بو
سعيد قُدِّس سرُّهُ به طوس آمد. و پدرم رئيس طوس بود و مريد شيخ. هر روز به خانقاه
استاد ابو احمد آمدى به مجلس شيخ. و مرا با خويشتن آوردى. و من در پيش پدر از پاى
ننشستمى. و مرا چنان كه باشد جوانان را دل به سر پوشيدهاى باز مىنگريست. پس شبى
آن زن به من پيغامى فرستاد كه من به عروسى مىشوم تو گوش دار تا من باز مىآيم تو
را ببينم. من بنشستم و شب دراز كشيد و مرا خواب گرفت. من با خود آهسته اين بيت
مىگفتم تا در خواب نشوم:
[1] - مؤمنان نسبت به هم مانند ساختمانى هستند كه
استحكام يكديگر را موجب مىشوند.