احياء العلوم، ج 4، ص 151 و بعضى نيز آن را حديث نمىشمارند (رجوع
كنيد به فيه ما فيه، انتشارات دانشگاه تهران، ص 303).
و در روايت ديگر آمده است:
إنِّى لَم أُؤمَر ان أُنَقَّبَ عَلى قُلُوب النَّاس[2].
نهايه ابن اثير، ج 4، ص 168، جامع صغير، ج 1، ص 104 [ص 125 احاديث
مثنوى]
[آبگيرى بود و سه ماهى در آن]
638-
«قصه
آن آبگير است اى عنود
كه در او سه ماهى اشگرف بود
مأخذ آن حكايتى است مذكور در كليله و دمنه، باب الاسد و الثّور (ص
84) به طريق ذيل:
آوردهاند كه در آبگيرى از راه دور و از گذريان و تعرض ايشان مصون سه
ماهى بودند. دو حازم و يكى عاجز. از قضا روزى دو صياد بر آن گذشتند. با يكديگر
ميعاد نهادند كه دام بياورند و هر سه را بگيرند. ماهيان اين سخن بشنودند. آن كه
حزمى داشت و بارها دستبرد زمانه جافى و شوخ چشمى سپهر غدار ديده بود و بر بساط خرد
و تجربت ثابت قدم شده، سبك روى به كار آورد. و از آن جانب كه آب آمدى برفور بيرون
[1] - ما حكم به ظاهر مىكنيم. و حكم و ولايت بر باطن
مخصوص پروردگار است.