دلائل النبوة، ج 1، ص 62- نيز رجوع كنيد به: احياء العلوم، ج 2، صفحه
176 [1] [ص 118 قصص مثنوى]
______________________________
[1] در كتاب شريف مكارمالأخلاق صفحه 121 شبيه به داستان و كرامت
فوق را براى امير المؤمنين على 7 از امام صادق 7 آورده است:
[1] - از خيثمة بن عبد الرحمن بن سبره نقل شده كه پدرش
عبد الرحمن با جدش نزد رسول خدا6 رفته بودند. پيامبر از وى پرسيد نام فرزندت
چيست؟
جواب داد عزيز. پيامبر فرمود نامش
را به جاى عزيز، عبد الرحمن بگذار.
[2] - رسول خدا( 6) يك روز براى قضاى
حاجت از جمع اصحاب دور شد- همان طورى كه دأب آن حضرت بود- سپس وضو گرفت و يك لنگه
كفش را به پا كرد ناگهان پرنده سبز رنگى لنگه ديگر را بالا برد و از بلندى به زمين
انداخت.
در اين حال مار سياهى از آن بيرون
آمد. رسول خدا( 6) فرمود اين لطف و كرامت خداى- عز و جل- بود(
كه مرا از آسيب مار حفظ كرد.)