كافى ج 2 ص 106 مسلم، ج 1، ص 46، بخارى، ج 1، ص 8 كه مضمون آن مخالف
است با جملهاى كه به عنوان حديث ذكر كردهاند.
[ص 53 احاديث مثنوى]
[كرد شبلى دوستان را امتحان]
298-
«اين
چنين ذو النون مصرى را فتاد
كاندر او شور و جنون نو بزاد
مأخذ آن قصهاى است كه در لمع ابو نصر سرّاج، صفحه 50 و در رساله
قشيريه، ص 86 و ص 146 و در كشف المحجوب، ص 404 و در احياء العلوم، ج 4، ص 53 و در
كيمياى سعادت و نيز در تذكرة الاولياء، ج 2، ص 163 نقل شده و ما آن را از كتاب
كيمياى سعادت در اينجا مىآوريم:
شبلى را در بيمارستان باز داشته بودند كه ديوانه است. قومى نزد او
شدند گفت كيستيد؟ گفتند دوست داران توييم. سنگ بر ايشان انداختن گرفت. بگريختند.
گفت دروغ گفتيد اگر دوستان بوديد بر بلاى من صبر كرديد.
[ص 53 قصص مثنوى]
______________________________
[1] نهج البلاغه ص 471 ح 21 شرح نهج البلاغه، ج 18، ص 131
[1] - ترس( از اقدام به كارها) با نوميدى قرين است و
حيا با محروميت.
[2] - بهترين زنان، زنان انصارند زيرا حيا مانع از دين
شناسى آنان نشده است.