شرح خواجه ايوب و لطائف معنوى، ص 64 [ص 38 احاديث مثنوى]
[من چگونه قاتل خود را كُشم؟!]
245-
«گفت
پيغمبر به گوش چاكرم
كاو بُرَد روزى ز گردن اين سرم
مأخذ اين حكايت رواياتى است كه در كتب احاديث و طبقات صحابه نقل شده
و اينك چند روايت كه مولانا آنها را به هم آميخته و در اين قصّه نظم كرده است
مىنويسيم.
(رسول خدا 6 فرمودند: خداى متعال كتابى را با
قلم قدرتش براى خودش قبل از آفريدن آسمانها و زمينها نوشت و در زير عرش جاى داد،
در آن نوشته شده: «رحمت من بر غضبم پيشى گرفته است»).
(امام صادق 7 مىفرمايد: گاهى انسان گناهى مىكند و
خدا به سبب همان گناه او را به بهشت مىبرد.
پرسيدم چگونه ممكن است خدا به سبب گناه او را به بهشت ببرد؟ فرمود:
بلى، او گناه كرده ولى همواره از آن گناه ترسان و بر نفس خويش خشمگين است تا آنكه
خدا او را ترحّم مىكند، مورد لطف خويش قرار مىدهد و سرانجام به بهشت مىبرد).
كافى ج 2 ص 426 باب الاعتراف بالذنوب و الندم عليها ح 3
[1] - گاهى گناهى انسان را بهشتى مىكند. پرسيدند چگونه
ممكن است؟ فرمود: براى اين كه اين گناه همواره جلو چشم اوست و انگيزه توبهاش
مىشود.
[2] - عمار بن ياسر گفت من و على بن ابى طالب( ع) در
غزوة العشير با هم بوديم و در جايى منزل گزيديم. من به نخل كوچكى[ بر آمده] از
تلّى خاك بدون سبزه تكيه دادم. بين ما فقط رسول خدا6 بيدار بود. آن حضرت به
على( ع) نزديك شد و در حالى كه به پاهاى خاك آلودش اشاره مىكرد فرمود برخيز.
مىخواهى خبرت كنم از شقىترين مردم؟ يكى سرخ چهرهاى از قوم ثمود است كه ناقه
صالح را كشت. و ديگرى آن كس كه تارك تو را مىشكافد و اين محاسن را به خون آن،
رنگين مىكند. آن گاه به على اشاره كرد و محاسنش را در دست گرفت.