اسم الکتاب : مفردات نهج البلاغه المؤلف : قرشی، سید علی اکبر الجزء : 1 صفحة : 387
ترسيم
عجيبى و چه كلام لطيفى تداعى گاه به معنى سقوط، انهدام و نظير آن آيد: «تداعى
الجدران: انقّضت و تهادمت... بليت و تصدّعت» امام 7 درباره اين معنى به
ياران فرموده: كم اداريكم كما تدارى البكار العمدة و
الثياب المتداعية كلمّا حيصت من جانب تهتكّت من آخر» خ 69، 98، چقدر مدارا
كنم با شما چنانكه مدارا مىشود با شتر جوانى كه درون كوهانش زخمى است و مانند
لباسهاى مندرس و كهنه كه هر وقت از جانبى دوخته شود از جانب ديگر پاره مىگردد.
دغل
(بر وزن
شرف) مفسد: «
الدغل:
دخل فى الامر مفسد
» ادغال:
داخل كردن شىء مفسد. از اين ماده كه در قرآن مجيد نيامده، چهار مورد در «نهج»
يافته است. آنحضرت به معاويه مىنويسد: «و لكن ليس
اميّة كهاشم و لا حرب كعبد المطّلب و لا ابو سفيان كابى طالب و لا المهاجر
كالطّليق و لا الصّريح كاللّصيق و لا المحق كالمبطل و لا المؤمن كالمدغل»
نامه 17، 357، اما جدّ تو اميّه مانند جدّ من هاشم نيست و نه جدّت حرب مانند جدّ
من عبد المطلب است، و نه ابو سفيان مانند ابو طالب است، مهاجر مانند آزاده كرد،
صحيح النسب مانند چسبانده به ديگرى، حق مانند باطل و مؤمن مانند مفسد نيست. منظور
از «مهاجر» خود امام و از «طليق» معاويه است كه رسول خدا ص روز فتح مكّه به آنها
فرموده: «اذهبوا نتم الطلقاء» منظور از لصيق معاويه است كه در واقع از ابو سفيان
نبود، امام حسن صلوات الله عليه به معاويه در آن انجمن هولناك فرمود: بسترى را كه
در آن به دنيا آمدهاى مىشناسى.
و در جاى
ديگر فرموده: و چون رعيت بر والى چيره شد و يا والى به
رعيت اجحاف كرد، آنوقت اختلاف كلمه به وجود مىآيد «و ظهرت معالم الجور و كثر
الادغال فى الدين...» خ 216، 334، علامتهاى ستم ظاهر مىشود و داخل كردن
شىء مفسد به دين زياد مىگردد.
به مالك
اشتر مىنويسد: «و لا تقولّن انّى مؤمّر آمر فاطاع
فانّ ذلك ادغال فى القلب و منهكة للدين» نامه 53، 428 نگو: من مسلّطم. امر
مىكنى بايد اطاعت شوم، اين عمل افساد در قلب و تضعيف دين است.
اسم الکتاب : مفردات نهج البلاغه المؤلف : قرشی، سید علی اکبر الجزء : 1 صفحة : 387