اسم الکتاب : مفردات نهج البلاغه المؤلف : قرشی، سید علی اکبر الجزء : 1 صفحة : 175
تعس
هلاكت:
انحطاط و لغزش، حضرت آنرا فقط يكبار در ذمّ يارانش به كار برده است: «اضرع الله خدودكم و اتعس جدودكم لا تعرفون الحق كمعرفتكم
الباطل و لا تبطلون الباطل كابطالكم الحق» خ 69، 99، خدا چهرههايتان را
ذليل كند، و هلاك كند تازههاى شما را...
تفه
كمى و
خسيس بودن:
«تفه
تفها: قل و خسّ»
على هذا
«تافه» شى قليل است، اين ماده فقط دو بار در «نهج» ديده مىشود چنانكه به حسن
مجتبى صلوات الله عليه فرموده: «و اياك و مصادقة
الفاجر فانه يبيعك بالتافة» حكمت 38 دورى كن از رفاقت فاجر كه او تو را به
چيزى اندك مىفروشد. و نيز به مالك مىنويسد: تو در تضييع شىء كم به علت محكم
كردن شىء زياد معذور نيستى «فانك لا تعذر بتضييعك
التافة لاحكامك الكثير المهم» نامه 53، 439
تقن
اتقان:
محكم كردن
«اتقن
الامر: احكمه»
از اين
ماده چهار مورد در كلام آنحضرت آمده است در رابطه با حق تعالى فرموده است: «و لكنه سبحانه دبّرها بلطفه و امسكها بامره و اتقنها
بقدرته» خ 186، 276 ضمير «هاء» راجع به دنياست و نيز خ 185، 270 «و اتقن
تركيبه»، «متقن» اسم مفعول است به معنى محكم شده در رابطه با خلقت فرموده: «و لا ولجت عليه شبهة فيما قضى و قدّر، بل قضاء و متقن و علم
محكم و امر مبرم» خ 65، 96 و نيز در خ 182
تلع
از جمله
معانى آن بلند و طويل شدن است
«تلع
عنقه: طالت»
اين كلمه
فقط يكبار در «نهج» ديده ميشود، پس از جنگ بصره چون نعش طلحه و عبد الرحمن بن عتاب
را ديد فرمود: «لقد اصبح ابو محمد بهذا المكان
غريبا... ادركت و ترى من بنى عبد مناف... لقد اتلعوا اعناقهم الى امر لم يكونوا
اهله فوقصوا دونه» خ 219، 337، يعنى طلحه در اين مكان غريب شد... انتقام
خويش را از نبى عبد مناف گرفتم آنها گردنهاى خويش را براى خلافت كه اهلش نبودند
بلند كردند و در كنار آن گردنهايشان شكسته شد.
تلف
از بين
رفتن:
«تلف
تلفا: هلك»
و آن دو
بار در «نهج» ديده مىشود، خطاب به دنيا فرموده: «...
و ملوك اسلمتهم الى التلف و اوردتهم موارد البلاء» نامه
اسم الکتاب : مفردات نهج البلاغه المؤلف : قرشی، سید علی اکبر الجزء : 1 صفحة : 175