اسم الکتاب : نقد شبهات پيرامون قرآن كريم المؤلف : معرفت، محمد هادى الجزء : 1 صفحة : 587
هنگامى كه
كورش ذوالقرنين در «سارد» نزديك ازمير ايستاد، به قرص خورشيد نگريست كه در حال
غروب بود و در اين خليج كه به چشمهاى بزرگ مىمانست، فرو مىرفت. در آن فضا سرخىِ
هواى تاريك و روشن با گل و لاىهاى سرخ و سياهى كه رود «غديس» در خليج ازمير
مىريخت، در آميخته بود.
به
احتمال زياد، چشمه لجن آلودى كه قرآن از آن ياد كرده، همين باشد. در تفسير نيز اين
گونه آمده است كه «عين حمئة» يعنى سيلاب و امواج آغشته به گل ولاىهاى سياه.
عبدالرزاق
در تفسير خود از خليل بن احمد فراهيدى از عثمان بن حاضر حميرى ازدى[1]
نقل مىكند كه ابن عباس گفت: «كاش مىبودى و ماجراى من و معاويه را مىديدى؛ من
آيه را اين گونه قرائت كردم: «فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ»؛
يعنى لجنى و او قرائت كرد: «حاميه»؛ يعنى داغ. در همين حال كعب الاحبار وارد شد و
معاويه در اين باره از او نظر خواست. وى گفت شما خود به زبان عربى آگاهتريد، اما
خورشيد در چشمهاى سياه رنگ غروب مىكند.
در
روايت ديگرى است كه ابن عباس به معاويه گفت: اين آيات در خانه ما نازل شد. با وجود
اين معاويه به نزد كعب فرستاد و از او پرسيد. كعب گفت: از آگاهان به لغت عرب بپرس!
آنان داناترند و سپس آن را به گِل آبه تفسير كرد.
ابوحاضر
بهابنعباس گفت: اگر من پيششما بودم، درتأييد تو سخنى مىآوردم كه آگاهى تو را
درباره «حمئة» بيشتر مىكرد. ابن عباس پرسيد: آن چيست؟ او پاسخ داد: در آنچه براى
ما روايت شده است، اين سخن شاعر كه تبّع يمانى باشد، در توصيف ذوالقرنين و
دلباختگى او به دانش و پيروى از آن وجود دارد:
قد كان ذوالقرنين عمر و مسلماً
مَلِكاً تدين له الملوك و تحشر
فأتى المشارق و المغارب يبتغي
اسباب ملك من حكيم مرشد
فرأى مغيب الشمس عند مغابها
في عين ذي خُلُب وثَأطٍ حِرْمِدٍ
[1] . ابو حاضرى كه قصه را نقل مىكند، شيخى از اهل يمن
است كه مورد قبول و راستگوست و ابن حبّاناو را جزو ثقات آورده است( تهذيب
التهذيب، 7/ 109، شماره 235). وى از ابن عباس، ابن زبير، جابر و انس روايت نقل
كرده و خليل و بسيارى ديگر از او روايت كردهاند.
اسم الکتاب : نقد شبهات پيرامون قرآن كريم المؤلف : معرفت، محمد هادى الجزء : 1 صفحة : 587