اسم الکتاب : نقد شبهات پيرامون قرآن كريم المؤلف : معرفت، محمد هادى الجزء : 1 صفحة : 585
دكتر خضر
مىنويسد: «رسم جهان آن روز بر اين بود كه سرداران فاتح، كشورهاى فتح شده را ويران
سازند، اما كورش با كرزوس به نيكى رفتار كرد؛ همان گونه كه قرآن حكايت مىكند. به
طور كلّى اخلاق كريمانه او در برخورد با سرداران مغلوب، اين گونه بود و با آنان
خوشرفتارى مىكرد؛ همانند رفتارى كه با پادشاه ماد، ارمنستان و ديگران داشت».[1]
هرودوت
مىنويسد «كورش نخست دوست داشت استوارى و ايمان سردار اسير را بيازمايد؛ پس دستور
داد آتشى برافروزند تا او را در آن افكنند، اما به خاطر لطف و مهربانىاى كه نسبت
به او پيدا كرد، نظرش برگشت و او را تكريم و احترام كرد و به عنوان مشاور خود
برگزيد و در امور مهم با او مشورت مىكرد».[2]
اما
نقل قولهاى ديگر هرودوت مانند اين گفته كه كورش فرمانرواى مغلوب را در آتش افكند،
اما در پى آن به خاطر عكس العملى كه از كرزوس سر زد، نظرش تغيير كرد و دستور داد
او و همراهانش را نجات دهند، اما شعلههاى آتش زبانه كشيده بود و نجات آنان دشوار
بود و در نهايت با دعاى كرزوس و نزول باران و طوفان، آتش خاموش شد، بنابر نظر
تاريخ پژوهان معاصر نمىتواند صحّت داشته باشد؛ زيرا با اعتقادات فارسها در آن
دوران كه آتش را مقدس دانسته و آن را آلوده نمىساختند، منافات دارد و افزون بر
اين، با روش پادشاهان فارس كه با سرداران اسير به نيكى و مهربانى رفتار كرده، حرمت
آنان را حفظ مىكردند، ناسازگار است و شايد هرودوت اين قصه را از قصهپردازان پيش
از خود گرفته و آن را بدون تحقيق در كتابش ثبت كرده باشد.[3]
پس
از اين كار كورش سپاهيانش را به سوى غرب آسياى صغير حركت داد تا مستعمرههاى
يونانى را كه از همراهى با وى در جنگ باليديا سرباز زده بودند، تسليم سازد. طبيعى
بود كه او پس از پيروزى بر ليديايىها در انديشه رسيدن به درياى اژه در غرب اين
سرزمين نيز باشد؛ چرا كه امپراتورى ايران براى آسان سازى