برداشت كه
از زمين بلند شد و آب غلبه يافته بر زمين همى افزود و كشتى بر سطح آب مىرفت و آب
بر زمين زياد و زياد غلبه يافت تا آنكه همه كوههاى بلند كه زير تمامى آسمانها
بود، مستور شد. (عهد عتيق، باب 7- 20) پانزده ذراع بالاتر، آب غلبه يافت و كوهها
مستور گرديد و هر ذى جسدى كه بر زمين حركت مىكرد، از پرندگان و بهايم و حيوانات و
كل حشرات خزنده بر زمين و جميع آدميان مردند. ... (همان، باب 22- 7) و خدا محو كرد
هر موجودى را كه بر روى زمين بود ... بعد از انقضاى صد و پنجاه روز آب كم شد و
كشتى بر كوه آرارات قرار گرفت. ... پس نوح و پسران و زنش و زنان پسرانش با وى
بيرون آمدند و نوح بعد از آن، سيصد و پنجاه سال زيست. (همان، باب 9- 6)
درحالى
كه قرآن كريم داستان را به اين صورت بيان مىكند:
«تا
آنگاه كه فرمان ما در رسيد و تنور[1] فوران
كرد، گفتيم: در آن [كشتى] از هر حيوانى يك جفت، با كسانت- مگر كسى كه قبلًا
درباره او سخن رفته است- و كسانى كه ايمان آوردهاند، حمل كن و با او جز [عده]
اندكى ايمان نياورده بودند! و [نوح] گفت: در آن سوار شويد. به نام خداست روان
شدنش و لنگر انداختنش، بىگمان پروردگار من آمرزنده مهربان است و آن [كشتى] ايشان
را در ميان موجى كوه آسا مىبُرد و نوح پسرش را كه در كنارى بود، بانگ در داد: اى
پسرك من، با ما سوار شو و با كافران مباش. گفت: به زودى به كوهى پناه مىجويم كه
مرا از آب در امان نگاه مىدارد. گفت: امروز در برابر فرمان خدا هيچ نگاه دارندهاى
نيست، مگر كسى كه [خدا بر او] رحم كند و موج ميان آن دو حايل شد و [پسر] از غرق
شدگان گرديد و گفته شد: اى زمين! آب خود را فرو بر و اى آسمان، [از باران]
خوددارى كن و آب فرو كاست و فرمان گزارده شده و [كشتى] بر جودى قرار گرفت و گفته
شد: مرگ بر قوم ستمكار و نوح پروردگار خود را آواز داد و گفت: پروردگارا، پسرم از
كسان من است و قطعاً وعده تو راست است و تو بهترين داورانى. فرمود: اى نوح، او در
حقيقت از كسان تو نيست؛ او [داراى] كردارى ناشايسته است. پس چيزى را كه بدان علم
ندارى از من مخواه. من به تو اندرز مىدهم كه مبادا از نادانان باشى. گفت:
پروردگارا، من به تو پناه مىبرم كه از تو چيزى بخواهم كه بدان علم ندارم و اگر
مرا نيامرزى و به من رحم نكنى
[1] . كلمه« تنور» از ريشه مشترك لغات سامى و هندى و
اروپايى و تنوره فارسى به معناى فرياد و فوران و انفجار و صوت بلند است و مراد،
تنور نانوايى نيست.