مىبينيم كه شام از كشور
عراق اكراه دارد و مردم عراق نيز از شام اكراه دارند (و به هم كينهورند).
و هر كدام نسبت به ديگرى
دشمن است، و به نظر مىرسد كه همه در اين (دشمنى) دين را بهانه كردهاند.
اگر آنان ما را نيفكنند،
ما آنها را مىافكنيم و ذليلشان مىكنيم، همانگونه كه آنان ما را قطعهقطعه
مىكنند.[2] آنها گفتند:
على امام ماست، و ما گفتيم: ما به (فرمانروايى) پسر هند راضى هستيم، ما گفتيم
نظرمان اين است كه شما به ما بگرويد و گردن نهيد، و آنان گفتند كه ما بر آن
نيستيم[3] كه به شما
بگرويم و تحملتان كنيم.
فراسوى اين، تيز كردن
نيزههاست و كشيدن شمشيرها، و نيزهزدنى كه چشمها را آرام بخشد[4] (و نگرانى را از بين ببرد و كار ما و
شما را يك رويه كند).
[1] شنهج( 1: 158):[\sُ تكره اهل العراق\z و اهل العراق لهم ...\z\E] و در الكامل مبرد، 184:
[\sُ تكره ملك العراق\z و اهل العراق لهم ...\z\E].
[2] متن از شنهج و الكامل« يقرضونا» و در اصل به
تحريف[ يعرضونا].
[3] متن« فقالوا لنا لا نرى أن نرينا» و در شنهج[
الا لا نرى ... هان درست به نظرمان نمىرسد ...].
[4] متن« يقرّ العيونا»، و مبرد گويد:« به روايتى
ديگر:[ يفض الشؤنا]، كه اين وجه بهتر است.
و در پايان اين شعر نكوهشى از على
بن ابى طالب شده است كه ما از ذكر آن خوددارى كرديم.»( پايان قول مبرد).