عدىّ بن حاتم كه گفتار و كردارش راستين بود، از ميان ما، وى
را به كارى شايسته (به ادامه پيكار) تشويق كرد.
اگر شاميان هاشم و عمّار
را از پاى در آوردند و همسران آنها را بيوه و داغدار، براى ما باز نهادند، و دو
پسر بديل، دو شهسوار و دو شير بيشه شجاعت، و غيث خزاعى را كه ما هر خطرى را به
نيروى او دفع مىكرديم كشتند، در عوض آن، اينك عبيد اللّه و آن يك حوشب و آن ديگرى
ذو الكلع از سپاه آنان در ميدان قتلگاه به خاك افتادهاند.
سخن معاويه و اصبغ و
احنف
چون سپاه عراق بر شاميان
هجوم آورد معاويه گفت:
«امروز، روز آزمايش است،
آن سپاه اينك همان گونه هجوم كرده است كه شما نيز پيشتر هجوم كرده بوديد.
امروز پايدارى كنيد تا
سرزنشى بر شما نرود.» على نيز يارانش را تشويق كرد.
اصبغ بن نباته تميمى (در
محضر على) برخاست و گفت: اى امير مؤمنان، تو مرا به دژبانى سپاه گماشتهاى و
اعتمادى به من كردى كه به ديگر كس نكردهاى، من امروز از پايدارى و پيروزى آفرينى
خوددارى نمىكنم. اما درباره شاميان (بايد بگويم) كه آنها از ما شكست خوردهاند (و
سرداران نامدارشان از بين رفتهاند) در حالى كه در ميان ما هنوز دلاورانى باقى
ماندهاند[1]، اجراى
فرمانت را از ما بخواه و اجازه ده ما پيشروى كنيم. على به او گفت: «به نام خدا
پيشروى كن.» احنف بن قيس سعدى نيز برابر صفوف آمد و گفت: «اى مردم عراق، روزى
كامياب كنندهتر و رامتر از امروز برايتان پيش نيامده، آن قوم كه پرده آزرم از
چهره خود بر گرفتهاند براى دين پيكار نمىكنند بلكه از سر دنيا دوستى[2] مىجنگند،
پس به پيش تازيد. (سپاهيان به او) گفتند: اگر امروز بايد پيش تازيم، ديروز نيز
[1] متن به تصحيح قياسى« ... ففينا» و در اصل به
تحريف[ ... نفينا].
[2] متن و اصل« و ما يصبرون الّا حياء و جز از سر
رودربايستى پايدارى نمىكنند» ولى شايد[ الّا حبّا فى الدنيا] باشد( و چون اين
احتمال مرجّح بود به همين صورت ترجمه شد.- م.)