مطّلب القينى[1] به رزمش
رفت، و او مطاع را نيز بكشت، و آنگاه ندا در داد: چه كس به ميدان آيد؟ هيچكس به
هماوردى او نيامد.
هماوردى خواستن على از
معاويه
آنگاه على ندا در داد:
اى گروه مسلمانان.
الشَّهْرُ الْحَرامُ
بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدى عَلَيْكُمْ
فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ
اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ ماههاى حرام را برابر
ماههاى حرام داريد كه اگر حرمت آن نگاه ندارند و با شما پيكار كنند شما نيز قصاص
كنيد، پس هر كه به جور و ستمكارى بر شما دست درازى كند او را به مقاومت از پاى در
آريد، به قدر ستمى كه به شما رسيده، و از خدا بترسيد كه خدا با پرهيزگاران است[2].» واى بر
تو، اى معاويه، پيش آى و با من تن به تن نبرد كن كه در ميانه ما ديگر مردم كشته
نشوند. عمرو (به معاويه) گفت: اين فرصت را غنيمت شمار، وى تا كنون سه تن از
دلاوران عرب را (در اين ميدان) كشته است و من اميدوارم (به سبب خستگى او كه حاصل
اين هماورديهاى پياپى اوست) خدا تو را بر او پيروز گرداند. معاويه گفت: بدا به حال
تو، به خدا تو جز اين نخواهى كه من كشته شوم و خلافت پس از من به تو رسد، دست از
نيرنگ بدار و سر خود پيش گير كه چون منى را كس نفريبد.
مخارق و معاويه
مخارق بن صبّاح حميرى كه
سه برادر و پدرش كه از نامداران عرب بود، كشته شده بودند در حالى كه بر حال اعراب
مىگريست در اين باره گفت: