به ما گفتند: اين على است، با او بيعت كنيد! و ما گفتيم: هان،
نه به ضرب شمشيرهاى برّان[1].
و با شمشيرها و نيزههاى
خود در برابرشان ايستاديم و انبوه سواران ما آنها را عقب راندند.
از آنجا كه معاويه عهد
كرده بود زنان ربيعه را به اسارت گيرد و رزمآورانشان را بكشد خالد بن معمّر در
اين باره سرود:
تمنّى ابن حرب نذرة فى
نسائنا^ و دون الّذى ينوى سيوف قواضب ...
پسر حرب درباره زنان ما
عهدى بر دل گذرانده، و كسى را كه چنان نيّت پليدى كند تيغهاى برّان نصيب آيد.
(اى معاويه) ما حكومتى
را كه تو خواستى از بنى هاشم بربايى بديشان مىبخشيم، و اين سخن راستين مردى است
كه هرگز دروغ نگويد.
و نيز گفت:
و فتنة مثل ظهر اللّيل مظلمة
لا يستبين لها انف و لا ذنب ...
و فتنهاى ظلمانى همچون
تيرگى دل شب، قيرگون و ناپيدا كرانه كه آغاز و انجامش شناخته نمىشد (به راه
انداختى).
من دل آن تيره شب را به
نور كتاب خدا گشودم و ظلمت از هم بشكافت، در حالى كه سروران عرب در آن سرگردان
بودند.
و شبث بن ربعى گفت:
وقفنا لديهم يوم صفّين بالقنا
لدن غدوة حتّى هوت لغروب ...
به پيكار صفّين با
نيزههاى بلند از صبحگاه تا شامگاهان برابرشان در ايستاديم، و پسر حرب از ميدان
بگريخت و نيزهها از هر سو به جانبش روان بود و شمشير جنگاوران خشمناك به رويش
كشيده مىشد[2]
[1] متن« فقلنا ألا، لا بالسّيوف الصّوارم» و در
شنهج[ فقلنا صه، بل بالسّيوف الصّوارم پس گفتيم: خاموش شويد، بلكه با شمشيرهاى
بران].
[2] متن از روى شنهج« و قد ارضت الاسياف كلّ غضوب»
و در اصل[ و قد غضت الاحلاس ...].