اسم الکتاب : ترجمه روضة کافي شيخ کليني المؤلف : آژير، حميد رضا الجزء : 1 صفحة : 435
پيامبر مىگريد، و اين قطره از گريه اوست، و در آن سوى كوه
چشمهاى است كه شب و روز آب از آن مىجوشد و غير قابل دسترسى است.
درمان درد چشم و درد
سر
[583] سليم، وابسته على
بن يقطين كه از درد چشم در عذاب بود گفت: ابو الحسن عليه السّلام بدون مراجعه از
پيش خود به من نوشت: چرا از سرمه ابو جعفر عليه السّلام بهره نمىگيرى: كافور
رباحى يك جزء، صبر اسقوطرى يك جز، و اين هر دو را آسياب كن و از پارچهاى حرير
بگذران و مانند سرمه سنگ ماهى يك بار به چشم كش تا هر دردى در سر است پايين آورد و
آن را از بدن بيرون برد.
داستان عابد بنى
اسرائيل
[584] از امام صادق عليه
السّلام روايت كردهاند كه فرمود: در ميان بنى اسرائيل مرد عابدى بود كه هرگز به
دنيا آلوده نشده و گرد آن نگشته بود. شيطان سوتى زد كه همه سپاهيانش گرد او جمع
شدند. او بديشان گفت: كدام يك از شما توان گمراه كردن اين شخص را دارد؟
يكى گفت: من. گفت: از چه
راه به سراغش مىروى؟ پاسخ داد: از راه زنها. شيطان گفت:
تو از عهده او
برنمىآيى، چون او زنان را نيازموده. ديگرى گفت: من. پرسيد: تو از چه راه گمراهش
سازى؟ گفت: از راه ميگسارى و خوشگذرانى. بدو گفت: تو هم اهل اين كار نيستى، زيرا
او اهل اينها نيست. سومى گفت: من او را گمراه مىكنم. پرسيد: چگونه؟
گفت: از راه كار خير.
شيطان گفت: برو كه تو حريف او هستى. شيطانك بيامد و در برابر او جايى را برگزيد و
نماز آغازيد. آن عابد چنان بود كه مىخوابيد و استراحت مىكرد ولى شيطانك نه
مىخوابيد و نه استراحت مىكرد. آن مرد عابد كه خود را در برابر او ناچيز مىديد و
عبادت خود را خرد مىپنداشت، نزد آن شيطانك رفت و بدو گفت: اى بنده خدا! چه چيز تو
را به اين همه نماز خواندن نيرو بخشيده است؟ او پاسخى نداد. بار دوم پرسيد. باز هم
پاسخى نداد، تا بار سوم كه پرسيد، گفت: اى بنده خدا! من گناهى كردهام
اسم الکتاب : ترجمه روضة کافي شيخ کليني المؤلف : آژير، حميد رضا الجزء : 1 صفحة : 435