اسم الکتاب : ترجمه روضة کافي شيخ کليني المؤلف : آژير، حميد رضا الجزء : 1 صفحة : 232
به شما پاسخ دهد، يا من از معبودان شما چيزى مىخواهم و اگر
آنچه را من خواستم انجام دادند من از ميان شما مىروم كه هم من از شما دلتنگم و هم
شما از من. گفتند: سخن منصفانهاى است.
روزى آماده شدند تا براى
آزمون، خارج شوند. امام باقر عليه السّلام فرمود: آنها بتهايشان را بر دوش نهادند
و به صحنه آمدند و سپس خوراك و نوشاك آوردند و خوردند و آشاميدند و چون فارغ شدند
صالح را بخواندند. آنها گفتند: اى صالح! بپرس. صالح رو به بت بزرگتر كرد و گفت:
نام اين چيست؟ گفتند: فلان. صالح به او گفت: اى فلان! پاسخ ده، ولى آن پاسخى نداد.
صالح گفت: چرا جواب نمىدهد؟ گفتند: ديگرى را بخوان. صالح همه آنها را به
نامهايشان خواند و هيچ يك پاسخى نداد. آنها به بتهاى خود روى كردند و گفتند: چرا
به صالح پاسخ نمىدهيد؟ باز پاسخى نيامد. گفتند: ساعتى ما را با بتهاى خود تنها
بگذار و از ميان ما برو. سپس فرش و بساط خود را برچيدند و همگى جامههاى خويش از
تن بيرون آوردند و خود را بر خاك انداختند و خاك بر سر خويش ريختند و به بتهاشان
گفتند: اگر امروز به صالح پاسخ نگوييد رسوا خواهيد شد.
امام باقر عليه السّلام
فرمود: سپس صالح را فراخواندند و گفتند: اى صالح! آنها را بخوان.
صالح آنها را خواند ولى
باز پاسخى نيامد. صالح به آنها گفت: اى قوم! روز به نيمه رسيد و خدايان شما به من
پاسخى ندادند، حال، شما از من بخواهيد تا من از خداى خود بخواهم هم اينك پاسخ شما
را بدهد. پس هفتاد مرد از بزرگان و سران آنها داوطلب اين كار شدند و گفتند: اى
صالح! ما از تو چيزى خواهيم خواست، اگر خداى تو پاسخ داد ما از تو پيروى كنيم و به
دعوت تو پاسخ دهيم و همه مردم آبادى ما با تو بيعت خواهند كرد.
صالح گفت: درخواست كنيد
آنچه مىخواهيد. آنها گفتند: با ما نزديك اين كوه بيا- كوه در نزديكى آنها قرار
داشت- صالح با آنها براه افتاد چون به كوه رسيدند گفتند: اى صالح! از پروردگارت
بخواه تا هم اكنون از دل اين كوه براى ما يك ماده شتر سرخ مو و گلى رنگ و پر كرك و
ده ماهه كه فاصله ميان دو پهلويش يك ميل باشد برآورد. صالح گفت: شما از من چيزى
خواستيد كه بر من گران است ولى بر خداى من آسان. صالح اين تقاضا را از
اسم الکتاب : ترجمه روضة کافي شيخ کليني المؤلف : آژير، حميد رضا الجزء : 1 صفحة : 232