لذا مرا مجبور كردند و
بر من غالب شدند. من هم سخنى را كه هارون به برادرش گفته بود گفتم: «اى پسر مادرم،
اين قوم مرا ضعيف شمردند و نزديك بود مرا بكشند»[2].
پس من از هارون نيك
پيروى كرده و با عهد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله حجّتى قوى در دست دارم.
فرق سكوت امير
المؤمنين عليه السّلام با سكوت عثمان
سليم مىگويد: اشعث گفت:
عثمان نيز چنين كرد. از مردم پناه خواست و آنان را به كمك خويش طلبيد ولى يارانى
نيافت، لذا دست نگه داشت تا آنكه با مظلوميّت كشته شد! فرمود: واى بر تو اى پسر
قيس! آنگاه كه مردم بر من غالب شدند و مرا ضعيف شمردند و نزديك بود مرا بكشند، اگر
به من مىگفتند: «ترا حتما مىكشيم» از اينكه مرا بكشند مانع مىشدم اگر چه كسى جز
خود را نداشتم[3]، ولى آنان
به من گفتند: «اگر بيعت كنى از تو دست بر مىداريم و به تو احترام مىكنيم و ترا
مقرب مىداريم و فضيلت مىدهيم، و اگر بيعت نكنى ترا مىكشيم». در اينجا بود كه
وقتى كسى را نيافتم با ايشان بيعت كردم. بيعت من با آنان باطلى را برايشان حق
نمىكند و موجب حقّى برايشان نمىشود[4].
هنگامى كه مردم به عثمان
گفتند: «خلافت را از خود خلع كن تا دست از تو برداريم»، اگر خود را خلع مىكرد او
را نمىكشتند، ولى او گفت: «خلع نمىكنم»، مردم هم گفتند: «ما تو را مىكشيم»! او
از قبول سخن مردم خوددارى كرد تا او را كشتند.
بجان خودم قسم، اگر
خلافت را از خود خلع مىكرد برايش بهتر بود، چرا كه آن را بناحق گرفته بود و در آن
نصيبى برايش نبود و آنچه حقّ او نبود ادّعا مىكرد و حق ديگران را تصرف كرده بود.
[1]« ج»: با اسلام فاصله كمى داشتند. يعنى تازه
مسلمان بودند.
[2]« ب»: مرا مجبور كردند و بر من غالب شدند و
مرا ضعيف شمردند، همان طور كه پيامبر خدا حضرت هارون قبل از من ضعيف شمرده شد، و
نزديك بود مرا بكشند.
[3]« ج»: آنان را از خود دفع مىكردم و با شمشير
به جهاد با آنان بر مىخاستم.