قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّهُ بِرَاعٍ مِثْلِ
يَزِيدَ»؛[1] ديگر بايد
با اسلام، خداحافظى كرد و بدرود گفت؛ آن وقتى كه حاكمى مثل يزيد بر سر كار بيايد و
اسلام به حاكمى مثل يزيد، مبتلا گردد! قضيهى شخص يزيد نيست؛ هركس مثل يزيد باشد.
حضرت مىخواهد بفرمايد كه تا به حال هرچه بود، قابل تحمل بود؛ اما الان پاى اصل
دين و نظام اسلامى در ميان است و با حكومت كسى مثل يزيد، نابود خواهد شد. به
اينكه خطر انحراف، خطر جدى است، اشاره مىكند. مسأله، عبارت از خطر براى اصل
اسلام است.[2] ... اينها
و صدها حادثهى توجه برانگيز و پرمعنى و درعين حال ظاهراً بىارتباط و گاه متناقض
با يكديگر در زندگى موسىبنجعفر (عليهم السلام) هنگامى معنى مىشود و ربط مىيابد
كه ما آن رشتهى مستمرى را كه از آغاز امامت آن بزرگوار تا لحظهى شهادتش ادامه
داشته، مشاهده كنيم. اين رشته، همان خط جهاد و مبارزهى ائمه (عليهم السلام) است كه
در تمام دوران دويستوپنجاه ساله و در شكلهاى گوناگون استمرار داشته و هدف از آن،
اولًا تبيين اسلام ناب و تفسير صحيح قرآن و ارايهى تصويرى روشن از معرفت اسلامى
است و ثانياً، تبيين مسألهى امامت و حاكميت سياسى در جامعهى اسلامى و ثالثاً،
تلاش و كوشش براى تشكيل آن جامعه و تحقق بخشيدن به هدف پيامبر معظم اسلام
(صلىاللهعليهواله) و همهى پيامبران؛ يعنى اقامهى قسط و عدل و زدودن اندادالله
از صحنهى حكومت و سپردن زمام ادارهى زندگى به خلفاء اللّه و بندگان صالح خداوند.[3] عدل و داد، استقرار عدالت در
جامعه، از بين بردن ظلم از سطح زمين، خصوصيت مهدى موعود است. اسلامى كه در آن،
تلاش براى عدالت و