قضيهى بنىنضير، بعدش در قضيهى يهوديان
خيبر- اينگونه با تدبير و قدرت و پيگيرى و همراه با اخلاق والاى انسانى از سر
مسلمانها رفع كرد. در هيچكدام از اين قضايا، پيغمبر نقض عهد نكرد؛ حتّى دشمنان
اسلام هم اين را قبول دارند كه پيغمبر در اين قضايا هيچ نقض عهدى نكرد؛ آنها بودند
كه نقض عهد كردند.[1] دشمن
چهارم، منافقين بودند. منافقين در داخل مردم بودند؛ كسانى كه به زبان ايمان آورده
بودند، اما در باطن ايمان نداشتند؛ مردمان پست، معاند، تنگنظر و آمادهى همكارى
با دشمن، منتها سازماننيافته. فرق اينها با يهود اين بود. پيغمبر با دشمن
سازمانيافتهاى كه آماده و منتظر حمله است تا ضربه بزند، مثل برخورد با يهود
رفتار مىكند و به آنها امان نمىدهد؛ اما دشمنى را كه سازمانيافته نيست و
لجاجتها و دشمنيها و خباثتهاى فردى دارد و بىايمان است، تحمّل مىكند.
عبداللّهبنابىّ، يكى از دشمنترين دشمنان پيغمبر بود. تقريباً تا سال آخر زندگى
پيغمبر، اين شخص زنده بود؛ اما پيغمبر با او رفتار بدى نكرد. درعينحال كه همه
مىدانستند او منافق است؛ ولى با او مماشات كرد؛ مثل بقيهى مسلمانها با او رفتار كرد؛
سهمش را از بيتالمال داد، امنيتش را حفظ كرد، حرمتش را رعايت كرد. با اينكه آنها
اين همه بدجنسى و خباثت مىكردند؛ كه باز در سورهى بقره، فصلى مربوط به همين
منافقين است.
وقتى كه جمعى از اين منافقين كارهاى سازمانيافته كردند، پيغمبر به
سراغشان رفت. در قضيهى مسجد ضرار، اينها رفتند مركزى درست كردند؛ با خارج از نظام
اسلامى- يعنى با كسى كه در منطقهى روم بود؛ مثل ابوعامر راهب- ارتباط برقرار
كردند و مقدّمهسازى كردند تا از روم عليه پيغمبر لشكر بكشند. در اينجا پيغمبر به
سراغ آنها رفت و مسجدى را كه ساخته بودند، ويران كرد و سوزاند. فرمود اين مسجد،
مسجد نيست؛ اينجا محلّ توطئه عليه مسجد و
[1] - بيانات رهبر معظم انقلاب در خطبههاى نماز جمعهى
تهران 28/ 2/ 1380