و نيز در جاى ديگر رسالت انقلاب را نفى نظام سلطه دانسته و مىفرمايد:
«انقلاب ما، همچنين پيام بزرگ خود را نفى سلطه در جهان مىداند»[2].
وظايف رهبرى در چارچوب دولت اسلامى
اين دسته از وظايف و اختيارات، عمدتا در داخل چهارچوب و ساختار نظام
سياسى معنا و مصداق پيدا مىكند. كه در سه عنوان قابل بررسى مىباشد.
1. حفظ جهتگيرى نظام
حفظ جهتگيرى نظام، از امورى است كه نقش حياتى در تداوم نظام و تحقق
اهداف و آرمانهاى آن دارد. انقلابها و حركتهايى كه تشكيل و برپايى آن بر اصول و
مبانى نسبتا صحيحى بنيان گذاشته شده بود؛ اما انحرافهاى جزئى در حركت آن انقلاب
پيش آمد و از آنجا كه هيچ مرجع حاكمى وجود نداشت كه جهتگيرىها را با اهداف از
پيش تعيين شده، منطبق نمايد، پس از چندى انحرافات كلى دامنگير آن نهضت شده و گاهى
نتيجهى كار دقيقا عكس مقاصد آغازين نهضت مىگردد؛ همچنانكه در دورهى معاصر؛ نهضت
مشروطه، نهضت ملى شدن صنعت نفت و نهضت اسلامى افغانستان را مىتوان از همين موارد
دانست.
جهتهاى كلى نظام عبارتند از: حفظ اسلاميت، مردمى بودن، استقلال از
بيگانگان و تكيه بر توانمندىهاى خودى، محوريت ولايت و قانونمندى فعاليتها كه به
هر ميزان، ابعاد، موضوعات و روابط مختلف نظام اجتماعى حول محورهاى اصول فوق سامان
يابند، به همان ميزان، قدرت و توانايى نظام اسلامى در دستيابى به اهداف رشد و
توسعه خود و مقابله با نظام استكبار جهانى افزايش مىيابد و عكس آن نيز هرقدر كه
از نسبت تأثير اين جهتگيرىها كاسته شود، پراكندگى و ناهماهنگى ميان اجزاى نظام
فاصله انداخته و از قدرت نظام در برخورد با نظامهاى كفر و الحاد به شدت مىكاهد.