ساعت باهم بوديم بفطانت فطريه و بنور ايمانى
اندكى مرا شناخته باشيد و دانسته باشيد كه مرا در اين جهان چه در غرب باشم و چه در
شرق مقصدى نيست جز آنكه در اصلاح دنيا و آخرت مسلمان بكوشم و آخر آرزويم آنست كه
چون شهداى صالحين خونم در اين راه ريخته شود؛ ولى در حركات خودم مجبورم و از اراده
الهيه سرباز نزنم. از اين مسئله درگذريم ... (در وقت ورود موكب همايونى) برسم
فرنگستان به هريك از آشنايان كارت خود را فرستادم و با امينالدوله و مخبرالدوله و
اعتمادالسلطنه چنانچه ميدانيد ملاقات حاصل شد، چونكه وقت معين كردند و كاغذى
بامينالسلطان نوشتم و خواهش نمودم كه وقتى از براى ملاقات معين كنند و در ضمن
مكتوب بيان كردم كه ميخواهم در اين فرصت كذب كذابين را به برهان واضح بيان كنم.
ايشان رافع ورقه را سه ساعت معطل كردند. و در هر نيم ساعت كه از حجره خود بيرون
آمدند براى كارى، به رافع ورقه گفتند كه اكنون جواب خواهم نوشت (آخر رافع مأيوس
شده بازگشت) و سبب يا كثرت اشغال و يا دسايس شيطانيه، هرچه باشد هيچ بايد شمرد
(دست خدا بالاى دستهاست). نوشته بودم كه يك دورهائى خواهم زد از غرب بشرق و از
شرق بغرب، ولى بعضى از رجال دولت روسيه از من استدعاء نمودند كه چندى توقف نمايم
تا آنكه نتيجه سفر همايونى بلندن معلوم گردد و لهذا چند ديگر هم درين شهر خواهم
ماند و جواب اگر بنويسيد در اينجا (يعنى پطرسبورغ) بمن خواهد رسيد در هر حال سلامت
و خورسند باشيد والسلام.
دوست شما: جمالالدين الحسينى
حاجى سياح مكتوبى مجمل نوشته بود كه نميدانم با شما چه كرده است و چه
گفته است بيقين «جفر جامعه» ميخواهد كه يكيك جمل آنرا در تحت سؤال و جواب نهاده و
مستحصله آنرا گرفته تا آنكه معلوم شود چه مىخواهد بگويد. انسان را اگر يك هزار
سال عمر بودى از براى صيانت آن نبايستى اينقدر بترسد،