responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : نا گفته هايى از حقايق عاشورا المؤلف : حسينى ميلانى، سيد على    الجزء : 1  صفحة : 145

ابن كثير كه از شاگردان ابن تيميّه است، در اين باره مى‌نويسد:

ثمّ امر- ابن زياد- برأس الحسين عليه السلام فنصب بالكوفة وطيف به في أزقتها ثمّ سيّره مع زحر بن قيس و ... فخرجوا حتّى قدموا بالرؤوس كلّها على يزيد بن معاوية؛[1]

طبق دستور ابن زياد، سر مطهّر امام حسين‌ عليه السلام‌ را در كوفه نصب كردند و در كوچه‌هاى كوفه گرداندند. سپس سر امام حسين‌ عليه السلام‌ و ساير سرهاى اصحاب را به همراه زحر بن قيس به سوى يزيد فرستادند ... و آن‌ها از كوفه خارج شدند تا اين كه بر يزيد بن معاويه وارد شدند.

اسارت كودكان و بانوان حرم و فرستادن آنان به سوى يزيد

ششمين شاهد بر اين‌كه يزيد حكم قتل امام حسين عليه السلام را صادر كرده است، فرمانى است كه پيرامون اسارت اهل حرم صادر نموده است.

طبرى مى‌نويسد: از جانب يزيد نامه‌اى رسيد كه در آن دستور داده بود اسيران را به سوى او بفرستند. از اين رو عبيداللَّه بن زياد، مخفر بن ثعلبة و شمر بن ذى الجوشن را به نزد خود فرا خواند و دستور داد كه زنان و كودكان را به همراه سر حسين به سوى اميرالمؤمنين (يزيد بن معاويه) ببرند. سپس آنان خارج شدند تا اين‌كه به يزيد رسيدند ... وقتى چشم يزيد به سر امام حسين عليه السلام افتاد، اين بيت شعر را خواند:

يفلّقن هاماً من رجال أعزّة

علينا وهم كانوا أعق وأظلما؛[2]

سرهايى از پيشواى بزرگان و عزيزان جدا شد كه آنان از فرمان ما سرپيچى نمودند.


[1] - البداية والنهايه: 8/ 208

[2] - تاريخ الطبري: 4/ 355

اسم الکتاب : نا گفته هايى از حقايق عاشورا المؤلف : حسينى ميلانى، سيد على    الجزء : 1  صفحة : 145
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست