زمزمههاى عاشقانه
مرا به خانه زهراى مهربان ببريد
به خاكبوسى آن قبر بىنشان ببريد
اگر نشانى شهر مدينه را بلديد
كبوتر دل ما را به آشيان ببريد
كجاست آن درِ آتشگرفته تا كه مرا
براى جامه دريدن به سوى آن ببريد
مرا اگر شدم از دست، سر نگردانيد
به روى دست بگيريد و بىامان ببريد
كجاست آن جگر شرحهشرحه تا كه مرا
كنار سنگ مزارش كشانكشان ببريد
مرا كه مهر بقيع است در دلم نمىشود
اگر به جانب آن چار كهكشان ببريد
نه اشتياق گل دارم و نه ميل بهار
مرا به غربت آن هيجده خزان ببريد
كسى صداى مرا در زمين نمىشنود
فرشتهها سخنم را به آسمان ببريد