رمز اين كوتاه زمان حضور!
هيچگاه قيافه وحشتزده كودكى را، هنگام شكستن ليوانى بلورى، ديدهايد؟
يا فرار آدمها را از كنار پنجرهاى كه شيشهاش شكسته و خرد شده است؟
شكستنها اغلب با ترس و وحشت آميختهاند. هرچه چيزى كه مىشكند مهمتر، ترس از شكستن آن بيشتر و فزونتر!
نديدهايد يك قطعه عتيقه را با چه ترس و لرزى اين سو و آن سو مىبرند؟
... اما من امروز مىخواهم از نوعى شكستن با شما بگويم كه آدمها واقعاً از آن مىترسند؛ خيلى خيلى زياد!
صد قطعه عتيقه يك طرف، اين را كه مىخواهم بگويم ... يك طرف!
***
چوپان بيچاره خودش را كشت، كه آن بز چالاك، از آن جوى آب بپرد؛ نشد كه نشد!
او مى دانست پريدن اين بز از جوى آب همان و پريدن يك گله گوسفند و بز به دنبال آن، همان.