اسم الکتاب : مردم سالارى دينى ماهيت، ابعاد و مسائل مردم سالارى دينى المؤلف : جمعى از نويسندگان الجزء : 1 صفحة : 405
كه مالكيت پديد آمده است انانيت و منيت نيز
به وجود آمده است و اگر بتوانيم مالكيت را از بين ببريم معنويت نيز به تعريفى كه
گفته شد- يعنى به صورت منفى- حكفرما مىگردد. اما روشن است كه رفع مالكيت و ايجاد
اشتراك در بسيارى از امور امكانپذير نيست، به طور مثال رهبرى حزب، مشاغل و مدارج،
شهرت و محبوبيت و زوجيت از اين قبيل امور است. بدين سال، سوسيال دموكراسى كه بر
اين مبناى فكرى پى ريزى شده است در برقرارى معنويت- ولو به همين شكل منفى- ناكام و
ناتوان است. به زودى به ناكامى ليبرال دموكراسى نيز در اين زمينه اشاره مىشود.
اما از نظر اسلام آنچه انسان را تجزيه ساخته و معنويت را از او
مىگيرد تعلق اشيائ به انسان نيست بلكه تعلق انسان به اشيا است. تعلق انسان به
اشيا يعنى آن علقه و وابستگى درونى كه در زبان دين از آن به محبت دنيا تعبير
مىكنند. پس به جاى اينكه مالكيت انسان را از اشيا سلب كنيم، بايد مملوكيت انسان
را نسبت به اشيا از بين بيريم، يعنى نخست بايد انسان را از دورن اصلاح كرد، نه
آنكه صرفاً تغييراتى از برون براى او ايجاد كرد. اكنون اين سؤال مطرح مىشود كه
چگونه مىتوان مملوكيت انسان نسبت به اشيا را از بين برد؟ پاسخ اين است كه از راه
بسته و بنده كردن انسان به حقيقتى كه گرايش به او جزيى از فطرت اوست همان حقيقتى
كه پديد آورنده او مىباشد و انسان به او عشق ذاتى دارد. بندگى خدا در عين اينكه
بندگى است وابستگى نيست بلكه وارستگى است. زيرا وابستگى آنگاه معنا مىيابد كه
انسان به يك امر محدود تعلق يابد. در اين صورت است كه جزيره وجود انسان در نهايت
به ابعاد همان شى خواهد بود كه به آن تعلق و وابستگى يافته است. اما آنجا كه انسان
به امر نامحدود وابسته مىشود از آنجا كه تعلق به نامحدود يافته است پس روح او
براى اولين بار در تاريخ وابستگيها احساس وارستگى و رهايى مىيابد و مىبيند كه
لحظه به لحظه مرزهاى وجودش فراتر از زمان و مكان مىشود و مرزها و حصرهاى گذشتهاش
فرو مىريزد چرا كه او ديگر بسته به نامحدود مىشود، حافظ شيرازى همين معنا را در
بيت زير انعكاس داده است:
خلاص
حافظ از آن زلف تابدار مباد
كه
بستگان كمند تو رستگارانند
و نيز در همين زمينه مىگويد:
غلام
همت آنم كه زير چرخ كبود
زهر
چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است
مگر
تعلق خاطر به ماهرخسارى
كه
خاطر از همه غمها بهمهر او شاد است
و به طور كلى در ادبيات عرفانى ما معنويت در رهايى انسان از مملوكيت
نسبت به اشيا است نه در رهايى از مملوكيت نسبت به انسان.
اما بايد دانست كه معنويت بدون عدالت امكان ندارد زيرا اگر بنا شود
تعلق اشيا به انسان هيچ نظام و قانونى نداشته باشد و عدالت در آن رعايت نگردد
رابطه درونى هم بىترديد در هم مىريزد به همين جهت است كه اسلام همزمان با اصلاح
درون به وسيله معنويت- بندگى خدا- به اصلاح بيرون نيز به وسيله عدالت مىپردازد.
ناگفته نماند كه معنويت در فرهنگ غرب و در ليبرال دموكراسى نيز امكان
حيات ندارد، چرا كه مادام كه بنياد و بنيان فرهنگ غرب را ماترياليسم، سودگروى محض،
اصالت لذت، نسبيت اخلاق و اصالت انسان، به ويژه كه مقصود، انسان تك ساحتى باشد، تشكيل
دهد، حيات معنوى و رشد آن از مقوله كوسه و ريش پهن يا به مثابه زراعت در شوره زار
مىباشد.
آزادى
آزادى(Freedom) از جمله واژگان شناور و لرزان معنا مىباشد
كه با ورود به ادبياتهاى گونهگون تا كنون تفاسير مختلف
(ر. ك. به: برلين، 1368) و گاهگاه ناهمگون به خود ديده است. اين
واژه از جمله واژگانى است كه در دنياى معاصر، همپاى خود انسان معناى حداقلى و
فروكاهيده يافته است.
انسان معاصر به علت قطع شاهرگها و مويرگهاى ارتباطى خود با دو كانون
بزرگ راهنمايى و هدايت، عقل شهودى فردى و وحى و قناعتبه عقل جزيىنگر ابزارى به
طورطبيعى اما دور از انتظار بهورطه فروكاهيدن و تنزلبخشى بهبنيادىترين
واژههاى حياتى انسانى، كه آزادى از جمله آنهاست، افتاده است. در كوته سخن مىتوان
گفت كه آزادى ارزشمند و مثبت آن است كه با رشد همه جانبه همراستا و همدوش باشد و
اگر آزادى با رشد جانبى از جوانب انسانى در تعارض افتاد رهايى نيست كه جانمايه
اسم الکتاب : مردم سالارى دينى ماهيت، ابعاد و مسائل مردم سالارى دينى المؤلف : جمعى از نويسندگان الجزء : 1 صفحة : 405