اسم الکتاب : مجموعه مقالات دومين همايش مردمسالارى دينى المؤلف : جمعى از نويسندگان الجزء : 1 صفحة : 220
«فاستخف قومه فاطاعوه
انهم كانوا قوماً فاسقين؛[1]
او با تحميق قوم خود آنها را به اطاعت وا داشت، زيرا مردمى تبهكار بودند.» آنان
صرفاً پس از اطاعت فرعون تبهكار نشدند بلكه قومى تبهكار بودند كه فرعون را
برگزيدند. تبهكارى و فسق اوليه آنان كه خاصيت عوام گونهاى و اقتدا به عرف بود،
اسباب خطا و فسق بزرگتر را فراهم كرد. چرا كه ديديم، فرعون در دعوى مشروعيت خود
در برابر موسى (ع) عمده استدلال خويش را از نوع تفكر مردم اخذ كرد و بر حاكميت
فعلى خويش و ندارى موسى استدلال كرد و آن گاه مردم را به داورى فرا خواند و گفت:
«يا قوم اليس لي ملك مصر و هذه الانهار تجري من تحتي افلا
تُبْصِرُون،[2] اى قوم
من، آيا فرمانروايى مصر و اين نهرها كه به فرمان من روان است از آن من نيست، مگر
نمىبينيد؟»
شيوه خطاب فرعون جالب است كه از همان آغاز با عبارت «قوم من» آغاز
مىكند و به نظر مىرسد اين كلام بيش از آنكه خويشاوندى را نشان دهد، بيانگر ملكيت
است و پس از تصريح بر مالكيت سرزمين مصر و آباديها و حتى رود نيل از مردم مىخواهد
تا برپايه همين موارد كه مىبينند، داورى كنند و بر مشروعيت او صحه گذارند و او را
مقبول بدارند و مردم هم چنين مىكنند:
پس از اين اثبات، به مرحله دوم استدلال مىپردازد كه هدف از آن ايجاد
شبهه در مشروعيت موسى (ع) است، لذا به عرف مادى ديگرى تمسك مىجويدو با طرح پرسش
ديگرى مىگويد، اگر او راست مىگويد، پس:
«فلولا الِقَي عليه أسوِرَةٌ من ذهب؛[3] چرا دستبندهاى زرين به او داده
نشده است؟»
دقيقاً ملاحظه مىشود كه اين استدلال فرعون براساس تصور رايجى است كه
در زمان او عرف شده بود و رئيس و بزرگ را با چنين نشانههايى معروف مىساختند و از
اين راه