امروزه «مردمسالارى» در ميان انديشمندان سياسى به يك گفتمان غالب
تبديل شده است و برداشتها و تعابير متعددى از مفهوم آن در ميان صاحبنظران وجود دارد.
بىترديد دموكراسى اساساً مفهوم و مدلى مطلق از نظامسياسى كه در آن رأى، نظر و حق
انتخاب مردم بهطور مطلق و بدون هيچ قيد و شرطى مبناى عمل حكومت باشد نيست، بلكه
مفهوم و مدلى مقيد و مضاف است كه در آن رأى، نظر و حق انتخاب مردم صرفاً در چارچوب
يك انديشه يا ايدئولوژى خاص تعريف، تحديد و به رسميت شناخته مىشود، مطالعات و
تجربههاى تاريخى و سياسى نيز حكايت از آن مىكنند كه دموكراسى در معناى مطلق و
محض آن، صرفاً مفهومى انتزاعى است كه- دستكم در جهان امروز- در قالب يك نظام
سياسى، وجود خارجى و عينى ندارد. به عبارت ديگر همه دموكراسىهاى موجود نيز
مصاديقى برگرفته از مفاهيمى مضاف و مقيد هستند كه از جمله آنها مىتوان از
دموكراسى ليبرال و سوسيال دموكراسى و دموكراسى اسلامى ياد كرد.
مردمسالارى دينى كه چندين سال است در محافل سياسى و علمى كشور ما به
شكل