اسم الکتاب : مبانى حكومت اسلامي المؤلف : جوان آراسته، حسين الجزء : 1 صفحة : 52
در اين انديشه فرو رفتم كه با دست تنها به
پا خيزم يا بر اين ظلمت و وضعيت صبر نمايم؛ وضعيتى كه پيران را فرسوده، جوانان را
پير و مردان را تا پايان عمر به رنج وامىدارد. ديدم كه شكيبايى خردمندانهتر است.
صبر نمودم همانند كسى كه خاشاك در چشمش فرو رفته و استخوان در گلويش گير كرده
باشد. مىديدم ميراثم را به غارت مىبرند.[1]
درصورتىكه منشأ حقّانيت خلافت، انتخاب نباشد ببا توجه به ضرورت خلافت و رهبرى
اجتماعى- سياسى جامعه، راهى جز جمع ميان امامت و خلافت وجود ندارد و هيچگونه
تقابل منطقى ميان مقام معنوى و الهى پيامبر و امام معصوم با مقام سياسى و رهبرى
جامعه وجود نخواهد داشت.[2] حكومت
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله در مدينه و دوران خلافت پنج ساله على عليه
السّلام خود شاهدى گويا بر اين حقيقت است.
برخلاف اين گمان باطل كه: «انتخاب زمامدارى سياسى تنها به ابتكار و
از سوى خود مردم به صورت بيعت ... تحقق يافته و از حوزه وحى و پيامبرى بيرون بوده
است» و اينكه «زمامدارى سياسى رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله نه جزء
مأموريتهاى پيامبرى پيامبر و نه از نهادهاى امامت على عليه السّلام به شمار
مىآمده است»[3]، واقعيت
تاريخى صدر اسلام نشان مىدهد كه تشكيل حكومت نه از سوى مردم كه به ابتكار شخص
رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله صورت گرفت و نقش مردم به وسيله بيعت، نقش پذيرش
ولايت و رهبرى آن حضرت بوده است. در هيچ سخنى از حضرت ديده نشده است كه حكومت خويش
را به مردم نسبت دهد و ولايت را از جانب آنان اعمال نمايد.
[1] -« ... و طفقت أر تأى بين أن أصول بيد جذّاء أو
أصبر على طخية عمياء، يهرم فيها الكبير و يشيب فيها الصّغير و يكدح فيها مؤمن حتى
يلقى ربّه، فرأيت أنّ الصّبر على هاتا أحجى فصبرت و في العين قذى و في الحلق شجى
أرى ترائي نهبا»( نهج البلاغه، خطبه سوم).
[2] - جهت توضيح بيشتر، ر. ك: بخش دوم، بحث خلافت و
امامت.