در سال 1912، هلن تامسپون از دانشجويان فوق
ليسانس دانشگاه شيكاگو تحقيقى به عمل آورد و دريافت «فقط تفاوت ناچيزى در توانايى
ذهنى» بين مرد و زن وجود دارد. وى در مقالهاش با عنوان «ويژگىهاى ذهنى هر جنس»
نتيجهگيرى كرد: كه آموزش و انتظارات اجتماعى است كه تفاوتى را كه پديدار شده،
توجيه مىكند.
در اين زمان فرويد، از طريق انجام تحقيقات خود درباره رفتار جنسى هر
دو جنس و روانپريشى فرضى محرك جنس زن، نتيجهگيرى كرد با آنكه برابرى قانونى يك
ضرورت است، برابرى اخلاقى، عقلى و مهمتر از همه جنسى، بايد مورد اجتناب قرار گيرد.
من از تمايل زن به اينكه از لحاظ ظاهرى با مردان مشابه تلقى شود صحبت
نمىكنم، بلكه از خواستههاى او براى اينكه از لحاظ درونى مانند مردان باشد، صحبت
مىكنم. براى به دست آوردن آزادى فكرى و اخلاقى، علاقه داشتن به چيزهايى مشابه،
نشان دادن نيروى خلاقه مشابه. بنابراين، تفاوت بين دو جنس، بايد به هر قيمتى حفظ
شود. شر در جنس زن است و اين ناشى از زنانگى در وجود زنان است. زن موجودى است بدون
ظرفيت اخلاقى؛ «زن، گناه مرد است!»
چنين عقايدى باعث شد كه اعمال زناكارى مردان، عادى در نظر گرفته شود
و مجازات قانونى براى آنها تعيين نشود، در حالى كه اعمال زناكارى زنان، طبق
مقررات، قابل مجازات در نظر گرفته مىشد. با اين وجود، تا اوايل دهه 1900 بىعفتى
براى زنان از حالت غيرقانونى در آمده بود.