شديد از پيشرفت زنان بوده است، بهعبارت
ديگر جوّ كشور ما جوّ «زن ستيزى فرهنگى» نيست.
نتيجه «پسزنى» اين است كه حتى امروزه، فمينيستهايى هستند كه اصرار
دارند زمينههايى وجود دارد كه در آنجا حضور مردان در بهترين شرايط غيرضرورى و در
بدترين شرايط براى زنانى كه آنجا هستند، خطرناك در نظر گرفته مىشود.
من خود شاهد بودهام كه در برخى كنفرانسهاى فمينيستى، از مردان حاضر
خواستهاند كه آنجا را ترك كنند. بنابراين، با وجود شعار فمينيسمدر مورد برابرى و
اين واقعيت كه اگر به خود فمينيستها گفته شود كه محلى را ترك كنند، وضعيت بسيار
نامساعدى را به وجود مىآورند، انديشه جدايىگرايى يكى از حقايق بىخردانه موج دوم
است.
من بهعنوان يك فمينيست عملگرا با دلايلى مواجه شدم كه مردان وقتى
مىخواستند به محروم شدن خود از برخى محيطها اعتراض كنند، ارائه مىدادند. آنها
مىخواهند به زنان بياموزند كه همه مردان بد نيستند يا مىخواهند به زنان كمك كنند
كه مثبتتر فكر كنند و شعار قربانى بودن را متوقف كنند.
البته چندان واضح نيست كه درس «همه مردان بد نيستند» ناصحيح باشد.
قطعاً اين نظريه كه زنان بايد «مثبتتر فكر كنند و شعار قربانى بودن را متوقف
كنند.» نه تنها نامعتبر نيست بلكه احتمالًا درست هم هست.