لحاظ سياسى عميقتر پيش برويم و پيشفرضهاى
نظريه سياسى- آزادى را مورد انتقاد قرار دهيم، پس بايد از لحاظ ادراكى نيز عميقتر
پيش برويم و پيشفرضهاى معرفتشناختى و متافيزيكى را كه سياست را تضمين مىكنند،
مورد انتقاد قرار دهيم. هيچ چيز خاص نيست حتى ساختارهايى كه اساس سياست معاصر،
فلسفه، علم و مذهب بودهاند و عميقاً ريشهدار هستند يعنى اينكه فرد، شخصيتى است
كه از بدن متمايز مىباشد، علم براساس شواهد عينى است و چنين عقايدى ممكن است به
طور كلّى درست باشند. فمينيستها با اين نظريهكه «انسانها موجوداتى هستند كه از
لحاظ اجتماعى عينى بوده و گوناگون هستند.» به همه ادعاهاى عمومى شك مىكنند. يك
جهانبينى جديد، يك «فلسفه جديد در زنانگى» تنها ساختار اجتماعى ارزشهاى اساسى
است كه براى فمينيسم قابل قبول است.
فمينيستها با توجه به نظريه عينيت [واقعبينى] ادعا مىكنند كه
ساختار سياسى مردانهاى طراحى شده كه براى ظلم كردن به زنان و انقياد آنها در نظر
گرفته مىشود، خصوصاً از طريق علم و پزشكى. با آنكه اكثر افراد فكر مىكنند
«واقعيتى» كه اساس درستى داشته و از لحاظ تجربى قابل تأييد باشد، چيزى است كه همه-
مرد يا زن- با شواهد خاص و معلومى به آن دست پيدا مىكنند، اما تصوّر چنين
ساختارى، فمينيسم را بيمناك مىكند. با توجه به اينكه هيچ چيز، بدون انگيزه سياسى
نيست و با فرض اينكه انگيزه نهايى همه مردان ظلم به زنان است، «حقايقى» كه بدست
مىآورند، برايشان «عينى» است. فمينيستها علم را بهعنوان منبع مهم نابرابرى جنسى
و منبع