responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : سيره آفتاب المؤلف : خميني، سید روح الله    الجزء : 1  صفحة : 124

حرف را به آنجا كشاندم كه گويى نسبت به حضرت امام حالتى انتقادى دارم. به اين صورت مى‌خواستم در انتقاد را باز كنم و افكار او را بفهمم و بدانم كه آيا نسبت به امام با ديدى منتقدانه برخورد مى‌كند يا خير و به همين دليل، نمى‌خواستم تصور كند كه از امام حمايت مى‌كنم. پيرمرد نود و هفت- نود و هشت ساله در جواب من فقط يك جمله گفت:

من الان آفتاب عمرم لب بام است. نه كشتنى‌ام ونه زندان شدنى. به تو مى‌گويم بعد از پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم و على عليه السلام اعتبارى كه آقاى خمينى به اسلام و مسلمانان و قرآن و تشيع داده است، هيچ عالمى از علماى اسلام بعد از غيبت صغرا تا به حال نداده است.[1]

دو گونى گندمِ حاج آقا روح اللّه‌

يكى از ارادتمندان حضرت آيت الله بهاء الدينى مى‌گفت:

وقتى از تهران به قم آمدم به منزل يكى از اقوام كه سيد محترم و بزرگوار و اهل علم است وارد شدم. شب، هنگام صرف شام گفت: خبر دارى فلان آقا راجع به جنگ ايران و عراق چه گفته است؟ گفتم: نه بى خبرم. رفت مجله‌اى را آورد كه به سه زبان بود، عربى، اردو و فارسى.

سؤال شده بود از جنگ بين ايران و عراق، ايشان جواب داده بود حرام است.

حقير خيلى ناراحت شدم كه چرا بايد يك شخصيت بزرگ به مسائل سياسى و اوضاع و احوال روز بى اعتنا باشد؛ در اين موقعيت دست به قلم ببرد و اين چنين بنويسد. ناراحتى در چهره من ظاهر بود، به طورى كه اقوام و دوستان و اهل و عيال من فهميدند. گفتم: فردا نمى‌روم تهران تا تشويش و نگرانيم را رفع كنم.

صبح به حرم حضرت معصومه عليها السلام مشرف شدم و از آن جا به جمكران و ساعت هشت و نيم به منزل حضرت آيت الله بهاء الدينى رفتم. در زدم. آقا خودش آمد در را باز كرد. عرض كردم اجازه مى‌فرماييد: فرمود مانعى ندارد. وارد حيات كوچك‌


[1] - مرحوم آيت الله احسانبخش: پابه پاى آفتاب، ج 2، ص 216- 215

اسم الکتاب : سيره آفتاب المؤلف : خميني، سید روح الله    الجزء : 1  صفحة : 124
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست