اسم الکتاب : سير الملوك (سياست نامه) المؤلف : خواجه نظام الملک توسي الجزء : 1 صفحة : 53
چنانكه دست هفت ساله كودك بدو رسد تا هر
متظلّمى كه بدرگاه آيد او را بحاجبى حاجت نبود، سلسله بجنبانند، جرسها ببانگ آيند،
نوشيروان بشنود آن كس را پيش خواند، سخن او بشنود و داد او بدهد. همچنين كردند.
13- چون بزرگان از پيش او برفتند و بسراى خويش شدند در حال وكيلان و
خيل و زيردستان خويش بخواندند و گفتند «بنگريد تا در اين ده ساله از كه چيزى
بناواجب ستدهايد و يا كسى را خونى از بينى بياورده و بمستى و هشيارى كس را
بيازردهايد، بايد كه ما و شما در اين كار بنگريم تا همه خصمان را خشنود كنيم پيش
از آنكه كسى بدرگاه رود و از ما تظلّم كند.» پس همگان درايستادند و خصمان را بوجه
نيكو مىخواندند و بدر سراهاى ايشان مىشدند و هر يكى را بعذر و بمال خشنود
مىكردند و با اين همه خطى باقرار او مىستدند كه فلان از فلان خشنود گشت و با او
هيچ دعوى ندارد. بدين يك سياست بواجب كه ملك نوشيروان بكرد همه مملكت او راست
بايستاد و دستهاى دراز كوتاه شد]52 b[ و خلق عالم بياسودند چنانكه هفت سال بگذشت
هيچ كس بدرگاه از كسى تظلم نكرد.
حكايت
14- بعد از هفت سال[1] نيمروزى
كه سراى خالى بود و مردمان همه رفته بودند و نوبتيان خفته از جرسها بانگ بخاست و
نوشيروان بشنيد. در وقت دو خادم را بفرستاد، گفت «بنگريد تا كيست كه بتظلّم آمده
است.» چون خادمان در سراى بارآمدند خرى را ديدند پير و لاغر و گرگن كه از در سراى
اندر آمده بود و پشت اندر آن سلسلهها مىماليد و از جنبش زنجير از جرسها بانگ
مىآمد. خادمان رفتند و گفتند «هيچ كس بتظلّم نيامده است