اسم الکتاب : سير الملوك (سياست نامه) المؤلف : خواجه نظام الملک توسي الجزء : 1 صفحة : 28
مىخواهى كه از سر همه بيرون جهى. ترا و
برادر ترا گنج از كجا آمد كه پدر شما مردى رويگر[1]
بود و شما رويگرى[2] آموختيد و
از اتفاق آسمانى ملك بتغلّب فروگرفتيد و بتهوّر كار شما برآمد و اين گنجها از درم
و دينار همه آن است كه از مردمان بظلم و بناحق بستدهايد و از بهاى ريسمان
گندهپيران و بيوه زنان است و از توشه غريبان و مسافران است و از مال يتيمان و
ضعيفان است و جواب هر حبّه فردا پيش خداى عزّ و جلّ شما را مىبايد دادن و
بادافراه ايزد و پاداش آن بچشيدن.]31 b[ اكنون[3] تو بجلدى
مىخواهى كه اين مظالم در گردن من كنى تا فردا بقيامت چون خصمان شما را بگيرند كه
«اين مال بناحق از ما ستدهايد، بازدهيد» شما گوييد «هرچه از شما ستدهايم باسمعيل
سپرديم. از او طلب كنيد.» همه حوالت بمن كنيد و من طاقت جواب خصمان و خشم و سؤال
خداى عز و جل ندارم.» از خداىترسى و ديانت كه در وى بود آن گنجنامه نپذيرفت و
بدو بازفرستاد و بدنيا غرّه نشد 5.
*** 22- راست بگماشتگان اين زمانه ماند كه از بهر دينارى حرام باك
ندارند كه ده حرام را حلال گردانند و ده حق را باطل كنند و هيچ عاقبت را ننگرند؟
حكايت
23- و هم اين اسمعيل بن احمد را عادت چنان بود كه آن روز كه سرما سخت
بودى و برف بيشتر آمدى تنها برنشستى و بميدان آمدى، تا نماز پيشين بر پشت اسپ
بودى. گفتى «باشد كه متظلّمى بدرگاه آيد و حاجتى دارد و او را نفقاتى و مسكنى نبود
و چون بعذر برف و سرما ما را نبيند مقام كردن و تا بما