responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : سير الملوك (سياست نامه) المؤلف : خواجه نظام ‌الملک توسي    الجزء : 1  صفحة : 227

مى‌شويد؟» گفتند «بتماشا.» گفت‌[1] «تماشا روزى ودووده باشد: مدتهاست كه شما هر روز اين كار مى‌داريد. راست بگوييد.» ايشان گفتند «بر ملك و بر همه كس پوشيده نيست كه ما نه دزديم و نه خونى و نه زن كسى را فريفته‌ايم‌]001 a[ و نه فرزند و غلام كسى را از راه ببرده‌ايم، و نه هرگز روزى كسى از ما بسبب محالى و رنجى پيش ملك بگله آمده است. اگر ملك ما را بجان امان دهد بگوييم كه ما چه قوميم.» فخر الدوله گفت «شما را امان دادم بجان و بتن و بمال» و بر آن سوگند ياد كرد از آنچه بيشتر را مى‌شناخت.

23- چون امان يافتند و بجان ايمن شدند گفتند «ما قومى دبيران و متصرّفانيم معطّل مانده در روزگار تو و محروم و بى‌نصيب از دولت تو. و كسى ما را شغلى و عملى نمى‌فرمايد و نگرشى نمى‌كنند. و مى‌شنويم كه در خراسان پادشاهى پديد آمده است كه او را محمود مى‌خوانند و اهل فضل را و هركه را در او هنرى است و دانشى دارد خريدارى مى‌كند و ضايع نمى‌گذارد. اكنون ما دل در او[2] بسته‌ايم و اميد از اين مملكت ببريده. هر روز بر اين ديده‌ايم‌[3] و شكايت روزگار با يكديگر بگوييم و هركه از راه در رسد از او خبر محمود مى‌پرسيم و بدوستانى كه ما را بخراسان‌اند نامه و ملطّفه مى‌نويسيم و احوالها مى‌نماييم و طلب صحبت مى‌كنيم تا بجانب خراسان رويم كه قومى صاحب عياليم و درويش گشته‌ايم. بحكم ضرورت خانه و زاد و بود مى‌گذاريم و بطلب شغل رغبت غربت مى‌كنيم. حال خويش گفتيم. اكنون فرمان خداوند راست.»

- فخر الدوله كه اين بشنيد روى بصاحب كرد و گفت «چه بينى و ما را چه بايد كرد با اينها؟» صاحب گفت «ملك ايشان را امان داده است و


[1] - كفتند بتماشا گفت‌NCK -:P

[2] - وN -:PC

[3] - ايم‌N : مى‌رويم‌PC

اسم الکتاب : سير الملوك (سياست نامه) المؤلف : خواجه نظام ‌الملک توسي    الجزء : 1  صفحة : 227
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست