اسم الکتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير المؤلف : طهرانى، سيد مصطفى الجزء : 1 صفحة : 80
خود وجود مقدّسش در را بگشود و باب ملاطفت
به رويم باز نمود. در خانهام برد و غبار غم از دلم بسترد. فرمود: «چند روز است در
سراغت بسيار دويدم و تو را نديدم، گفتم شايد به طهران معاودت نمودهاى. حال بگو
ببينم در كجا منزل نموده و در چه مكان سكنا گرفتهاى؟»
غرضه داشتم: «در محلّه غريبان، در خانه بىكسان.»
فرمود: «اطاق كتابخانه خودم را از برايت معيّن نموده و لوازمات تو را
به همه قسم آماده كردهام و تو را غير از اينجا منزلى نبايد و ترتيب ديگرى نشايد».
هرچه عذر آوردم، نشنيد و از مفارقتم دل نبريد. فورا نهار آشرشته
بسيار خوبى از برايم فراهم آوردند، خوردم، باوجودى كه خودشان و تمام اهل بيتشان
روزه داشتند.
بعد از صرف نهار سوگندم داد كه تا مادامى كه در خراسان متوقّفم، در
خانه ايشان مستكن باشم. چون ايشان درباره من به علاوه از حق بزرگى، حقى پدرى
داشتند، اجابت نمودم.
هشت شبانه روز در خانه ايشان منزل داشتم و شب آن روز شب اوّل رمضان
بود.
آقازادگان ايشان جناب آقا شيخ حسين و آقا شيخ محمد رضا قدرى از شب
گذشته مرا در مسجد گوهرشاد ديدند، خواهىنخواهى به سوى خانه خودشان مرا كشيدند.
در اين مدت هشت شبانهروز، خود حضرت مستطاب حاج شيخ به قسمى در
پذيراييم دامن همت بر كمر زدند كه تا قيامت مرا منفعل خودشان نمودند چنانكه هر
زمان كه وارد خانه مىشدم مانند پروانه دورم را مىگرفتند و به تسليه خاطرم
مىپرداختند و از مأكل و مشرب وَ فِيها ما
تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ[1] از
برايم فراهم مىآوردند.
در وقت خواب، خود حضرت حاجى شيخ از براى تنها نبودن من در نزدم
مىخفتند و به صحبت و حكايت، غبار غربت از خاطرم مىزدودند و هيچ از غريبنوازى
مضايقه نداشتند. به اندازهاى مواظب حال و مراقب احوالم شدند كه دو مرتبه مرا به
زحمت
[1] -« و در آنجا هرچه دلها خواهد و ديدگان بپسندد،
هست» زخرف 43/ 71.
اسم الکتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير المؤلف : طهرانى، سيد مصطفى الجزء : 1 صفحة : 80