اسم الکتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير المؤلف : طهرانى، سيد مصطفى الجزء : 1 صفحة : 70
كردند كه بايد مردم متفرّق شوند و الّا
چنينوچنان خواهد شد و اظهار داشتند: «شما متفرق شويد ما خودمان ترتيب مقاصد شما
را انجام خواهيم داد.» آن سادهلوحان، باور كرده، متفرق شدند. به محض تفرقه آن
بيچارگان، حكومت خراسان، بناى گرفتن مظلومان را گذاشت. عدّهاى دستگير و به غل و
زنجير اسير شدند، بعضى را چوب زدند و بعضى حبس و بعضى تبعيد شدند.
از تبعيدشدگان يكى جناب حاجى عماد الواعظين و ديگر مشهدى هاشم ترك
برك فروش بود. و از محبوسين يكى آقا سيد مصطفى سمسار[1]
بود و يك دو نفر ديگر كه اسم آنها را فراموش كردهام و چند نفرى هم چوب خوردند.
در آن روزها جناب مستطاب افتخار الحاج، حاجى ميرزا محمد على
روضهخوان معروف به قنديلى، امر خيرى از براى آقازاده خود داشتند. در آن چند روز
عروسى، حضرات در خانه ايشان حاضر بودند. حقير و جناب مشير هم بوديم و جناب مستطاب
آقا ميرزا باقر حسام الاسلام كه در حقيقت يكى از علمداران مشروطيّت بود و به واسطه
هواخواهى ملّت و اجراى امر شريعت از طهران هجرت نموده بودند، در خانه جناب حاج
ميرزا محمد على منزل نموده، در اين ايام عروسى حضور داشتند.
روز بعد از زفاف، در وقت نهار جمعى در سر سفره نشسته و به نهار خوردن
مشغول بوديم كه گماشته حكومت رسيد و پاكتى به جناب حاج ميرزا محمد على داد.
بعد از قرائت معلوم شد كه جناب حاجى عماد دستگير و در شرف تبعيد است.
دو كلمه به اشاره به جناب حاجى ميرزا على نوشته و از گزارش احوال حاجى عماد،
ذاكرين را مطلّع ساخته، درواقع آن نهار از براى ما زهرمار شد. همگى تأسف خورديم و
متحيّر مانديم كه چه كنيم؟
راه چاره را مسدود يافتيم. بلكه همگى خائف شديم كه آيا نسبت به ماها
چه كند.
بعد از صرف نهار، صلاح چنان ديديم كه از آن مكان حركت كرده خود را به
صحن مقدس برسانيم. فورا برخاسته به مسجد گوهرشاد آمده، حقير و جناب مشير و جناب