اسم الکتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير المؤلف : طهرانى، سيد مصطفى الجزء : 1 صفحة : 5
ربودن ايمان. تو با اين جثه ضعيف و هيكل
نحيف از اداى كدام خواهى برآمد؟
چون مرا اين موعظت نمود، هوش از سرم پرواز نمود. صدق گفتارش را با
حقيقت كردار خود موافق يافتم و توسن فكر در ميدان خيال به هرسو مىتاختم. راه چاره
و جوابى نيافتم. ناچار كميت آرزو را منعطف و خود را از آن خيال منحرف نمودم.
بختم دعاى مأيوس در گوشم خواند و شاه اقبالم از فرزين خيال پياده و
مات ماند.
شبم چون عمر نوح گذشت و قضا ابواب صبح اميد به رويم بربست. غوّاص
فكرم در درياى ظلمت آن شب، به غوّاصى گوهر مقصود مىشتافت و لشكر خيالم چون جند
اسكندر در وادى ظلمات از پى تحصيل سرچشمه آب حيات، به هرسو مىتاخت.
پيوسته مترصّد صبح اميد [بودم] و طليعه مقصود را بر خود نويد
مىدادم و مىگفتم:
كه
اى شب گرنه روز رستخيزى
چرا
آخر سبكتر برنخيزى
غرض، در آن" ليله اسرا" از سوز دل با خداى خود شكايت
مىداشتم و در آن شب يلدا از پريشانى خود به طرّه دوست حكايت مىنمودم.
سحرگاهان كه موسم راز عاشقان و وقت و حال معشوقان و زمان نياز
نيازمندان است، برخاسته، رخسار عبوديّت بر خاك مذلّت نهادم و زورق آمال به ساحل
كرم قادر متعال راندم.
تا يك ساعت از آفتاب گذشته، در آن بيت الاحزان نشسته بودم، بعد
برخاسته [تا] از پى تحصيل معيشت، كما فى السابق خود را در زحمت اندازم.
تمامى دارايى خود را منحصر در دوازده قران ديدم. مقدارى دادم كه قدرى
گوشت بخرند و از براى نهار غذايى فراهم آورند و وعده دادم به زودى مراجعت خواهم
نمود و خود به مشايعت جناب مشير روانه شدم.
به ورود در خانه ايشان، عازمشان يافتم. با رفقاى ديگر، لوازمات سفر
ايشان را برداشته به روى الاغى نهاده تا به گارى خانه پستى حمل شود و با خود مسافر
محترم به گارىخانه روانه شديم. در بين راه هريك از رفقا نوايى خواندند و ناله
نمودند كه اى كاش
اسم الکتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير المؤلف : طهرانى، سيد مصطفى الجزء : 1 صفحة : 5