اسم الکتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير المؤلف : طهرانى، سيد مصطفى الجزء : 1 صفحة : 356
صحن مقدس، روانه شدم و در مسجد گوهرشاد وارد
شدم. خواستم از براى تهيّه فريضه، وضويى برحسب وظيفه، به جاى آورده باشم، در مدرسه
دودر وارد شدم كه در جنب صحن مقدس است. درب حجره يكى از طلبهها رسيدم. دو نفر
طلبه در ميان حجره نشسته بودند؛ سلام كردم. يكى از آنها جواب مختصرى گفت. من اظهار
كردم:
«جناب آقا به موجب ضرورت آفتابهاى در دو دقيقه من لازم دارم، اگر
مرحمت فرماييد عباى خود را رهن مىگذارم و از شما هم امتنان به هم خواهم رسانيد».
يكى از آنها گفت: «سيّد! شما از اهل كجا هستيد؟» گفتم: «از اهل
طهران». پرسيد:
«زوّار هستيد و يا مجاور؟» گفتم: «زوّار هستم.» «گفت: «سبب چيست كه
همه حجرات را گذرادهايد و فقط در حجره من به جهت رفع ضرورت آمدهاى؟» گفتم: «جناب
آقا! ضرورت من فورى است، شما اگر بخواهيد از اين صغرى و كبرى از عرايض من نتيجه
حاصل نماييد، باعث مفسده خواهد شد! خواهشمندم ظرف آبى مرحمت فرماييد كه من رفع
ضرورت كنم و فريضه خود را به جاى بياورم بعد هرچه سؤال بفرماييد در جواب حاضر
هستم.»
گفت: «سؤالى ندارم جز آنكه مىخواهم به شما بگويم در حقيقت، شما مرد
جاهل نادانى هستيد. مگر حجره من بيت التخليه است كه آمدهاى رفع ضرورت نمايى؟ و
شما طهرانىها هرگز مؤدّب به آدابى نشدهايد، خوب است قدرى تحصيل كمال و معرفت نموده
باشيد و درك مقام آدميّت نماييد.»
طلبه ديگر، رفيق او [كه] مشغول زمزمه و خوانندگى بود. گفت: «تعرّض
به جهّال، كار دانشمندان نيست ذَرْهُمْ فِي
خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ[1] آنها را در مرتع هواوهوس واگذار تا به چرانيدن نفس بهيمى خود مشغول
باشند.»
من از كلمات مهمل و غرور و نخوت آنها از روى تعجب خنديدم. ديدم اگر
بخواهم جواب بگويم وقت مضيق و ضرورت در پيش است، لهذا معذرت خواستم و از حجره آنها
گذشتم و جرئت نكردم كه از حجرات ديگر، ظرف آبى طلب نمايم، از مدرسه بيرون آمدم.
[1] -« آنان را در كندوكاوشان رها كن كه بازى كنند»
انعام 6/ 91.
اسم الکتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير المؤلف : طهرانى، سيد مصطفى الجزء : 1 صفحة : 356