اسم الکتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير المؤلف : طهرانى، سيد مصطفى الجزء : 1 صفحة : 337
و ما نه نفر بوديم كه در گوشه مسجد نشسته
بوديم. من گفتم: «درواقع اين مجلس فاتحه باعث توهين مسلمانان است. زيرا كه علما
نيامدهاند و طلّاب حاضر نيستند و كسبه هم نيامدهاند، خوب است از براى تجليل
اسلام رونقى به اين مجلس بدهيم، و الّا خواهند گفت مشروطه مردم را بىدين و
لاابالى كرده است. به جهت آنكه همچه رئيسى از روحانيان مسلمانان از ميان رفته،
مردم بىاعتنايى كردهاند. اگرچه علّت معلوم است كه بر علما ثبوت به هم نرسانيده و
مردم مشهد هم سكه پول را بهتر از صورت علما شناختهاند. خوب است دو نفر از شما
برود، آقازاده را بياورد، دو نفر ديگر هم چند نفر از شريعتمدارها را بياورند. ما
هم تجار و كسبه را به موعظه و نصيحت بفرستيم.» قبول كردند.
اهل مجمع ما متفرق شدند و هر كدام عقب مأموريت خود رفتيم. تا عصر آن
روز علما آمدند و تجار و كسبه هم آمدند. مجلس رونقى گرفت و ما خودمان بعضى مشغول
خدمت و بعضى مشغول قرائت بوديم. يك ساعت به غروب مانده، شاهزاده حاكم ركن الدوله
آمد و ختم را برچيدند. ماها هم متفرق شديم.
من حرم مشرّف شده، سه ساعت از شب گذشته به منزل آمدم. شام خورده
خوابيدم.
سحر برخاسته به عادت معمولى مقدارى شير صرف شده. بعد به آستانه مشرّف
شده، يك ساعت و نيم از روز گذشته از حرم بيرون آمدم.
امروز كه روز 15 شهر شوال است[2]
جناب آقازاده آقاخوند، آقا ميرزا محمد در مسجد گوهرشاد مجلس فاتحه فراهم آورده
بودند. مردم هم دستهبهدسته مىرفتند فاتحه خوانده، قرائت قرآن مىنمودند. من هم
با بعضى از دوستان در آن مجلس حضور داشتيم. قريب به ظهر برخاستيم.