اسم الکتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير المؤلف : طهرانى، سيد مصطفى الجزء : 1 صفحة : 335
يقين بر فوت مرحوم حاجى نمودند.
در آن حال من رفقا را وداع نموده، برخاستم، نماز خوانده، نيم ساعت به
غروب مانده به حرم مشرّف شدم. دو ساعت از شب گذشته، از حرم بيرون آمده دو نفر از
دوستان در ايوان مطهر منتظر من بودند، ايشان را ملاقات كرده در گوشهاى نشستيم؛
صحبت از فوت مرحوم حاجى شد كه همه مردم خراسان فهميدند كه جناب حاجى مرحوم شده،
گفتم: «پس چرا در مجلس فاتحه او حاضر نشدند؟»
گفتند: «اهالى خراسان به اينگونه امور چندان اقداماتى ندارند و چون
مقلّد مرحوم حاجى نبودند معرفتى هم در حق حاجى نداشتند.»
گفتم: «ما از نشر بعضى اخبار مقصودمان آن بود، شايد هيجانى در مردم
به هم برسد و از براى استرداد حقوق خود اقدامى نمايند. با اين همه تحريص و ترغيب
مردم، اثرى مترتّب نشد. گويا خداوند در وجود اينها حس، خلق نفرموده و به هيچ قسم
نفع و ضرر خود را ملتفت نيستند و خير و صلاح خود را نمىفهمند. خوب است فردا مردم
را تحريص و ترغيب كنيم دكاكين را بسته، عموما تعطيل نمايند و در مجالس فاتحه حاضر
شوند. لا محاله شعار اسلام را از دست نداده باشند و ما مشروطهخواهان در نزد
مستبدين خجالتزده نباشيم. زيرا كه آنها ما را ملامت خواهند نمود و خواهند گفت
رئيس مشروطهخواهان وفات كرد، اينها اعتنايى نكردند.»
آن دو نفر تصديق نمودند و گفتند: «گمان نمىكنيم كه اهل بازار بدون
اجازه حكومت تعطيل عمومى نمايند و به اين حرفها دكاكين خود را ببندند. خوب است
برويم از حكومت خواهش كنيم كه او امر نمايد، مردم دكاكين خود را ببندند.»
گفتم: «اين مسأله اظهارش از طرف ما به حكومت صحيح نيست، خوب است شما
چند نفر از طلبه [ها] را برداريد و فردا برويد خانه آقازاده جناب آقا خوند ملا
محمد كاظم، از ايشان بخواهيد كه چيزى به حكومت بنويسند كه حكومت در اين باب اقدام
نمايد.»
آن دو نفر اين رأى را پسنديدند، بعد برخاسته، هر كدام به طرف منزل
خود رفتيم.
من هم به سوى خانه آمدم؛ مشغول نوشتن اين اوراق بودم، يكى از آن دو
نفر بر من
اسم الکتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير المؤلف : طهرانى، سيد مصطفى الجزء : 1 صفحة : 335