اسم الکتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير المؤلف : طهرانى، سيد مصطفى الجزء : 1 صفحة : 166
امروز كه عيد است، مرا گمان آن بود كه مردم
خراسان، در آستان اين سيّد عالمان و نگاهدارنده ايرانيان، چون ذرّه در اطراف
خورشيد و چون هاله گرد ماه، انجمن كرده باشند. حال، مىبينم اين بىحقيقت مردم و
اين بىصفت ملّت، از ترس دولت، دست بيعت از او گرفته و مانند حضرت مسلم او را غريب
گذاشتهاند. چه بىصفت مردمى ما بودهايم و چه بىحقيقت قومى ما هستيم.
گذشته از همه مطالب، اين بزرگوار امروز ميهمان اهل اين بلد است و
رئيس بر علماى مذهب است. با بزرگان دين به اين آيين سلوك نمودن، طريقه جهالت
پيمودن است.»
آن شخص محترم كلامم را مىشنيد و بر خود مىلرزيد. فرمود: «اى برادر!
كلمات شما حقّ است و گفتار شما صحيح. ولى اين مردم به گوسفندان بىراعى مانند و
اطفال بىمعلّم كه چوپانان و معلّمينشان از محافظت و تربيت آنان دست برداشتهاند
و به لهو و لعب و هوا و هوس پرداخته و اينان را به حال خود گذاردهاند. چوپانانشان
جز بردن شير و خوردن مال صغير و كبير چيزى در ضميرشان نگنجد و معلّمينشان جز
تعليم جهل و ضلالت[1] چيزى در
خاطرشان نيايد.
سلاطين صفويه مساعى جميله در تعظيم و تجليل علما به جاى مىآوردند و
پيوسته بر قوّت روحانيون مىافزودند. از اين جهت مذهب شيعه توسعه يافت و آثار
شريعت رواج گرفت و كتب متفرقه احكام مجتمع گرديد. به سبب قوّت شريعت، ملّت محترم
شد و سلطنت استعلايى[2] به هم
رسانيد و مملكت آباد گرديد و صنايع رواج يافت و مردم، آسايش به هم رسانيدند و
درصدد علم و هنر برآمدند و قدر علما را شناختند و حفظ مقام منيع سلطنت را بر خود
فريضت شمردند.
پس رواج مذهب به تجليل علما است و تجليل علما به تقويت سلاطين و قوّت
سلاطين به استحكام مذهب است. پس به همين وتيره تسلسل، هر ملّتى شريعت و مملكت خود
را حافظ خواهد بود. پس، بعد از اينكه سلطان، علما را تحقير و تبعيد نمايد، البته
قواى مذهبى تحليل خواهد رفت و آثار شريعت، مضمحل خواهد گرديد و