اسم الکتاب : دولت يار (نقد و بررسى كتاب آخرت و خدا، هدف بعثت انبياء) المؤلف : حامدنيا، رسول الجزء : 1 صفحة : 134
در اين رويداد تاريخى بايد به اغراض سياسى
مأمون توجه كرد كه آيا واقعا مأمون از روى صداقت اين پيشنهاد را به امام كرده
است؟! آنانى كه اين رويداد تاريخى را مورد دقّت قرار دادهاند، بر اين باورند كه
مأمون در پى پيشنهاد خود، به دنبال اغراض سياسى بوده و به هيچ عنوان قصد واگذارى
حكومت به امام رضا (ع) را نداشته است. در واقع؛ مأمون به دنبال اهدافى از قبيل
سركوبى مخالفان سياسى خود، جلب رضايت و نظر ايرانيان طرفدار امام، خلع سلاح كردن
امام و يارانش، مشروعيّت بخشى به حكومت خود و استفاده از جايگاه معنوى امام بود.[1]
چنانچه خود مأمون در سخنانى، اغراض سياسى خود را از اينكار، چنين
بيان مىكند: «او از چشم حكومت ما نهانبود و مردم را بهسوى خود دعوت مىكرد، هدف
ما از ولايتعهدى او اين است كه دعوت وى به سود ما باشد و با پذيرفتن ولايتعهدى، به
ملك و خلافت ما اعتراض كند.»[2]
چنانچه از صادق نبودن پيشنهاد مأمون بگذريم و به فرض قبول كنيم كه
قصد انتقال حكومت را داشته، بايد بپذيريم كه مأمون با پيشنهاد خلافت مىخواهد
بگويد كه خلافت حق مأمون است، امّا آن را به امام رضا (ع) انتقال مىدهد در حالى
كه، حضرت امام رضا (ع) قائل به غاصب بودن مأمون است؛ زيرا حق مشروعيّت حكومت را از
سوى خداوند مىداند و آن را حق خود، نه از طرف مأمون و نه از طرف مردم، بلكه از
طرف خداوند محسوب مىكند. چنان كه در سخنان آن حضرت (ع) در پاسخ به پيشنهاد مأمون
چنين مطلبى به وضوح نمايان است:
«انْ كانَتْ هذِهِالخلافة لك واللّهُ جعلهالكَ، فلايجوزُ انْ
تَخلع لباساالْبسكَهُ اللّه و تجعلُه لغيركَ و انْ كانت الخلافة ليست لَكَ أن تجعل
لى ما ليس لكَ.»[3]