اسم الکتاب : درسهايى از وصيت نامه امام خمينى( ره) المؤلف : شفيعى مازندرانى، محمد الجزء : 1 صفحة : 85
موجب خرسندى خدا شود. او مىداند كه دنيا مزرعه آخرت است و در
آخرت هر كس بر سفره اعمال دنيوى خود مىنشيند. او مىداند كه بايد پاسخگوى اين
پرسش باشد كه ثروت خود را چگونه به دست آورده است. ذيل آيه «وقفوهم انّهم مسؤلون»[1] آمده است: از هر
كس درباره عمر، جوانى، ثروت و دلبستگى به پيشواى خود بازخواست خواهد شد.[2]
امام صادق عليه السلام فرمود:
يكى از عوامل بقاى مسلمانان و اسلام آن است كه ثروت در دست كسى قرار
گيرد كه در آن حقّى (حقوق مالى واجب و مستحب) براى ديگران قائل است و آن را وسيله
انجام اعمال شايسته مىكند، و عامل نابودى اسلام و مسلمانان آن است كه ثروت در
اختيار كسى قرار گيرد كه حقّى را براى ديگران قائل نيست و آن را وسيله انجام اعمال
نيك نمىكند.[3]
هويّت مالكيّت اسلامى
امام امّت قدس سره درباره مالكيّت اسلامى و تفاوت آن با مالكيّت از
نوع شرقى و غربى در موارد متعدّد قلم زدهاند و بر اين نكته تأكيد كردهاند كه
سرمايهدارى و نيز نفى مالكيّت براى ملّت و كشور مضرّ است و اسلام با هر دو نوع آن
مخالف است. امام عزيز چنين مىانگارد:
اسلام نه با سرمايهدارى ظالمانه و بىحساب و محروم كننده تودههاى
تحت ستم و مظلوم موافق است، بلكه آن را بهطور جدّى در كتاب و سنّت محكوم مىكند و
مخالف عدالت اجتماعى مىداند ... و نه رژيمى مانند رژيم كمونيسم و ماركسيسم-
لنينيسم است كه با مالكيّت فردى مخالف و قائل به اشتراك مىباشند ... بلكه اسلام
يك رژيم معتدل با شناخت مالكيت و احترام به آن به نحو محدود در پيدا شدن مالكيّت و
مصرف كه اگر به حقّ به آن عمل شود، چرخهاى اقتصادِ سالم به راه مىافتد و عدالت
اجتماعى كه لازمه يك رژيم سالم است تحقّق مىيابد.[4]
حضرت امام در اين نوشته چند نكته تذكّر دادهاند:
الف. سرمايهدارى و نيز نفى مالكيّت فردى از
ديدگاه اسلام محكوم است.
[2]. لايجاوز قدماً عبد حتّى يسئل عن اربع: عن
شبابه فيما ابلاء و عن عمره فيما افناه و عن ماله من اين جمعه و فيما انفقه و عن
حبّنا اهلالبيت.( تفسير صافى، ذيل آيه 24 از سوره صافات)
[3]. عن الصادق عليه السلام قال:« انّ من بقاء
المسلمين و بقاء الأسلام ان تصير الأموال عند من يعرف فيها الحقّ و يصنع المعروف و
انّ من فناء الاسلام و فناء المسلمين ان تصير الأموال فى ايدى من لايعرف فيها
الحقّ و لا يصنع فيها المعروف.( وسائلالشيعه، ج 2، ص 513.