اسم الکتاب : حكومت دينى از منظر استاد شهيد مطهري المؤلف : قدردان قراملكى، محمد حسن الجزء : 1 صفحة : 43
د) امتناع امامان از حكومت
يكى ديگر از شبهاتى كه در مشروعيت الهى امامت و حكومت ائمه اطهار
عليه السّلام مطرح مىشود مربوط به امتناع آنان از پذيرفتن حكومت و عدم تلاش در
تحصيل آن است. برخى ظاهر سخنان امام على عليه السّلام كه هنگام بيعت مردم از آنان
خواست او را رها كنند و به دنبال رهبر ديگر باشند[1]
را دليل بر استنكاف آن حضرت از حكومت مىدانند و علاوهبر آن مدعيند كه آن حضرت
پيش از آن هم هيچگونه تقاضايى و تلاشى براى به دست گرفتن حكومت از خود نشان نداد.
درباره صلح امام حسن عليه السّلام و واگذارى امر حكومت به معاويه
گفته مىشود كه «اگر امام حسن عليه السّلام خلافت را ملك شخصى و مأموريت الهى يا
نبوى مىدانست، به خود اجازه نمىداد آن را به ديگرى صلح كند».
و اما حركت امام حسين به سوى كوفه صرفا يك حركت دمكراتيكى بود.
پاسخ منفى امام صادق عليه السّلام بر تقاضاى خلافت كه توسط ابو سلمه
كه شورش عليه دستگاه اموى را رهبرى مىكرد و همچنين عدم پذيرفتن ولايت عهدى امام
رضا عليه السّلام را دو شاهد ديگر بر مدعاى خود ذكر مىكنند[2].
پاسخ اين شبهه محتاج بسط مقال است و لكن آنچه اين شبهه را از بنيان
فرومىريزد شيوه نادرست بحث مدعيان است. آنان براى اثبات مدعاى خويش رو به جزئيات
و قطعات تاريخى آوردند و بدون اينكه شرايط و اوضاع سياسى و اجتماعى زمانه را
تحليل و بررسى كنند- كه طبع روشنفكرى آن را اقتضا مىكند- دست به استنتاج نتيجه
زدند. درحالىكه متد بحث تاريخى، بحث و فحص جامعى از علل و شرايط آن روزگار مىطلبد
كه متأسفانه اين نكته مهم از ديد مدعيان مغفول مانده است.