ولى عنصر عشق و عاطفه در مردان در خصوص
رابطه زوجيت، با غريزه شهوانى آنها ارتباط مهمى داشته و در صورتى كه به همسر خود
بىعلاقه شوند، ادامه زندگى زناشويى برايشان ناممكنتر بوده پس شايد اين امر،
طبيعى باشد كه حق طلاق در وهله اول به دست مردان باشد.
ليكن ما مىخواهيم بر اين امر تكيه نماييم كه يافتن دهها ساز و كار
براى خاتمه دادن به زندگى و ايجاد شرايط مساعد براى دسترسى سريع افراد به طلاق،
تفكرى دينى نيست. همان طور كه اعمال خشونتها، بدرفتارى ها و تحت فشار قراردادن
زنها براى گذشت از حقوق مالى خود نيز با تفكر اسلامى- تسريح به احسان- به هيچوجه
سازگار نمىباشد و همان ط- ور كه اشاره گردي- د، س- وءاستفاده از احكام، چيزى جز
بازى با امر خداى متعال ن- يست. لذا به نظر مىرسد قوانين مربوط به طلاق، طورى در
شريعت تنظيم شده كه هم راه حل بودن و هم نهايى بودن آن در رفتار فرهنگى و قانونى
حفظ شود.
در عين حال در اسلام روشهايى نيز پيش بينى شده است كه در آن، زنان
مىتوانند ابتكار عمل در طلاق را به دست گيرند. به عنوان مثال مىتوانند از ابتداى
ازدواج در متن عقد خود شرط كنند كه در صورت بروز شرايطى كه خود در نظر دارند، وكيل
در طلاق خود باشند. اين شروط وفق مقررات قانونى به تصويب رسيده و تنظيم شده و تحت
عنوان شروط ضمن عقد در سند نكاحيه درج شده است كه امضاى آن توسط شوهر و زن ضمن عقد
ازدواج داراى ضمانت اجراى قانونى مىباشد.