ما والدين عادت كردهايم كه لگدكوبمان كنند، ما را مورد استهزاء قرار
دهند و به آسانى وجودمان را ناديده بگيرند و اغلب نمىتوانيم بفهميم تا چه حد مورد
تهاجم هستيم. اما گاهبهگاه نمونهاى آشكار از والدين ستيزى توجه ما را به سوى
خود مىكشاند و نفسمان بند مىآيد. لحظهاى كوتاه، نيمنگاهى از بيرون به خود
مىافكنيم و بىتوجهى و تحقيرى را كه جامعه آمريكا به نحوى عادى بر ما اعمال
مىكند، مىبينيم و مىشنويم.
در جامعه ما مراقبت، پرورش و مهرورزى؛ يعنى عناصر اصلى براى خوب پدر
و مادرى كردن و روز به روز حمايت كمترى از آنها مىشود. اين ارزشها و فعاليتها، از
آنجا كه ربطى به بازار و اقتصاد ندارد، توسط نيروهاى حاكم بر زندگى آمريكايى به
حاشيه رانده شدهاند. وقتى والدين را تا اين اندازه ناتوان كنند كه نتوانند وظايف
اصلى خود را انجام دهند، پيامدهاى آن براى كشور ما فاجعهآميز و عوارض آن بر روى
كودكان كاملًا مرگبار است.
كودكان آمريكايى در سالهاى پايانى دهه 1990 بهسرعت از كنترل خارج
مىشوند. صدها هزار كودك مورد جرح قرار مىگيرند يا كشته